Thursday, December 31, 2009

21. وجدان درد


عیدش رو که به عید بودن قبول ندارم
(آخه مگه می‌شه وسط زمستون سال نو بشه؟!)
اما این عذاب وجدان خونه تکونی نکردن ولم نمی‌کنه لامصب

اینم از مشکلات ایرانیان خارج از کشور
۲بار باید خونه تکونی بکنن...

پ.ن. هموطن هام رو دارن توی مملکت خودشون میکشن
اونوقت من میام اینجا چی‌ مینویسم!
راستش درمورد اون انقدر دلم پره که هیچی‌ نمیتونم بگم
مخصوصاً اینکه اونجا هم نیستم، یه چیزی بگم باز برمیگردن میگن
" نترسین، نترسین، ما همه خارج هستیم"

20. گوش ناشنوا هم نعمتی ست


والله این شعار هایی که بر علیه این دوست عزیز میدن
مو به تن من سیخ می‌کنه
یعنی واقعا چطور خودش ککش هم نمیگزه؟!


Wednesday, December 30, 2009

19.Dear 2009 ! get lost please


بدجوری دلشوره گرفتم،
خبرهای جورواجوری که از ایران میاد حسابی‌ نگرانم می‌کنه
توی لعنتی هم نیستی‌ که اقلاً یه کم راجعبشون حرف بزنیم
و من یه کم سبک بشم. چند بار دستم رفت طرف تلفن
ولی‌ آخه تو کی‌ دلداری دادی که این دفعهٔ دومت باشه
دستم رو پس میکشم...

چرا این سال لعنتی تموم نمی‌شه
هرچند که من هنوز نمی‌تونم به عنوان new year بهش نگاه کنم
ولی‌ این سال ۲۰۰۹ از همه نظر بدترین سال زندگی‌ من بود
بهترین اتفاقی‌ که توش افتاد همین تموم شدنشه
اون از توی بیمعرفت، اون از وضع خراب اقتصاد
اونم از وضع مملکت و مردم

خیلی‌ خیلی‌ سال بدی بود
از ما که گذشت
امیدوارم این سال به اصطلاح جدید برای همه تحفهٔ بهتری از آب دربیاد


Monday, December 28, 2009

18. ترک عادت موجب مرض است


طبق معمول ابراهیم یزدی دستگیر شد
جهت خالی‌ نبودن عریضه
همینجوری طبق عادت

Sunday, December 27, 2009

17. which one


نمی‌دونم کدومش سخت تره
سختی و دلتنگی‌ نبودنت
یا
تلخی‌ تحقیر پس زده شدن


هرچی‌ که هست، خوب دست به دست هم دادن


Saturday, December 26, 2009

Thursday, December 24, 2009

15.بارونو دوست دارم هنوز


جاتون خالی‌ امروز صبح یه بارونه خوشگلی‌ بود و یه رنگین کمون خوشگلتر. هوا خیلی‌ باحال بود، حس شمال رو بهم میداد، یه طرف آسمون رنگین کمون یه طرف دیگه آفتابی!
این هم از کریسمس اینجا که بجای برف اقلاً یه بارونکی زد یه کم دلمون خوش بشه.
مخصوصاً رنگین کمونش با رعد و برق خیلی‌ جالب بود.
باز این دل بیصاحاب بارون دید و هوایی‌ تر شد
من شمال میخوام

هوا بدجوری دو نفره است
آینه رو برمیدارم و میرم توی بالکن


Tuesday, December 22, 2009

14. زندگی بدون همه چی (یا سرویس شدم)


چند روز که ایران بودم و اینترنت نداشتم، بعدشم که بر گشتم کامپیوترم ناک اوت شد و خلاصه هرچی داشتم و نداشتم از روش پاک شد. وقتی هم مثلا درست شد اینترنتش مشکل داشت.
خلاصه اینکه اعصابم حسابی ریخت بهم و داغونتر از قبل و شب یلدا هم کوفتم شد رفت.فعلا که با بدبختی همه چی نسبتا کار میکنه ولی من فارسی ساز ندارم و اینا رو هی باید توی گوگل بنویسم که فارسیشون بکنه. خدا یه همتی (و یه پولی) به من طفلکی بده بر م یه لپتاپ درست و درمون بخرم که انقدر جز نزنم وحرص نخورم که اینجوری از ناراحتی دو روزخوابم نبره. خودم فکر و خیال و بدبختی کم دارم ، این هم شده قوز بالا قوز


پ.ن. اون اوایل هرچی من میگفتم اون جواب میداد " تو دروغهات هم قشنگه"
حالا معلوم شد کی دروغ میگفت...

زندگی بدون اینترنت خیلی سخته
مثل زندگی بدون تو، میگذره اما مثل زهر مار میمونه




Saturday, December 19, 2009

13. پارسال


پارسال تقریبا همین موقع ها یه سری رفتم ایران. هوا به شدت آلوده بود و من هم مریض شدم و کوفتم شد خلاصه.
بعدش هم که با سر برگشتم و با یه تخته نرد و کلی ذوق و شوق و دلتنگی (برای کسی که وقتی بهش گفتم دلم برات تنگ شده بود جواب داد " قربونت برم"!). هنوزم نمی دونم خوبه که راستش رو گفت یا ترجیح می دادم الکی بگه "من هم همینطور" ... برگشتم به عشق گذروندن یه شب یلدای خوب. خوب بود و البته خیلی هم سرد.
امسال هم چند روز قبل از شب یلدا برگشتم. به امید هیچی. اون دفعه هم چندان کسی منتظرم نبود ولی این دفعه دیگه حتی همون دلخوشی الکی هم نیست. گیرم که انار و آجیل و شراب و حافظ هم باشه, خوب که چی؟

کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود



Tuesday, December 15, 2009

12. می آییم

1. بالاخره با هر بد بختی ای بود دارم سه روز میرم ایران
امیدوارم هوا بد نشه و برگشتنم به مشکل نخوره و از دماغم در نیاد(همیشه یه چیزی هست که نگرانش باشی!)

اینجا که دو روز بارون اومد و طبق معمول شهر بهم ریخت...


2.آخر خاک توسری اینه که چمدون خودت رو هم که داری می بندی یاد اون بیفتی... خنده دار اینجاست که اون که چمدون تو پیشش مونده اصلا یادش نیست که این از کجا اومده و مال کی بوده و اصلا چنین موجودی هم وجود داشته!

3. یکی بیاد این چمدون رو ببنده, من دارم از خواب می میرم...

Sunday, December 13, 2009

11. واقعی شدن مجازی ها


آدم وقتی دوستای خوب داره غلط می کنه افسرده بشه
واقعی شدن آدمهایی که در دنیای مجازی کلی باهاشون وقت گذروندی و یه بخش ثابت یه دوره ای از زندگیت بودن, حس جالبیه
مخصوصا وقتی می بینی همشون یه جورایی موفق هستن و به چیزایی که براش تلاش کردن رسیدن.

امیدوارم بتونم در دنیای واقعی بیشتر ببینمشون




Sunday, December 06, 2009

10. سالهای فایننشال کرایسز(یا بحران اقتصادی)


سی سال دیگه نشستیم برای بچه مون تعریف میکنیم که:
یه دفعه همه چی بهم ریخت, شرکتهای بزرگ ورشکسته شدن, اقتصاد کل دنیا دچار رکود شدیدی شد که در 70 سال قبلش بی سابقه بود, یه جور سونامی اقتصادی. زندگی خیلی ها تغییر کرد. خیلی ها مجبور شدن بار و بندیلشون رو جمع کنن برن یه کشور دیگه یا از کشورهای دیگه برگردن مملکت خودشون. خیلیها از کسانی که دوست داشتن جدا شدن (وخیلی ها هم از این بهانه برای جدا شدن استفاده کردن!) خلاصه شاید اگر این اتفاق نمی افتاد الان همه چی یه جور دیگه بود. دوران سختی بود, ولی بالاخره گذشت. بعله... ما همچین چیزایی رو پشت سر گذاشتیم. حالا شما جوونای این دوره زمونه خوشی زده زیر دلتون و الکی غر می زنید...