Monday, May 31, 2010

257. تو که راست می گی








- اووووه، اینهمه راه بکوبم برم تا سینمای ابن بطوطه ، اون سر دنیا که "آواتار" ببینم؟ بیخیال
+ چطور اون موقع که هفته ای دوبار بدو بدو میرفتی، آخر دنیا نبود؟!

خواستم بگم که اون موقع انگیزه داشتم ، که مقصد فاصله رو توجیه می کنه، که...
ولی نگفتم
به جاش گفتم : جوونی بود و هزار اشتباه ...








256. هرچیزی یه راه حلی داره

.
.
.

از وقتی فهمیدم الکل جذب کلسیم رو کم می کنه
شرابم رو با قرص کلسیم می خورم



.
.
.

255.






خفه شدیم بسکه از این ایمیل های "توصیه های سلامتی" دریافت کردیم که:
زود بخوابید و قهوه ننوشید و موبایل رو روی گوش چپ بزارید و با پای راست برید توی توالت و ...

بابا زندگی همینجوری هم سخت هست، انقدر پیچیده ترش نکنیم. آخرش هم می میریم میریم پی کارمون دیگه (دور از جون شما، خودم رو عرض می کنم).آخرش هم که همون کارهایی رو که می خوایم می کنیم ، فقط با عذاب وجدان


اصلا اگه زود خوابیدن و زود بیدار شدن بهترین حالته برای بدن و انقدر مفیده و ال و بل، پس چرا 80% آدمها (حالا همینجوری یه عددی گفتم دیگه، گیر ندین) جونشون درمیاد تا حتی ساعت 7 بیدار بشن؟ خوب لابد سخته دیگه برای بدن


والله به خدا



پ.ن. همینجا از همه عزیزانی که این ایمیل ها رو براشون فوروارد کردم عذرخواهی می کنم.






254. خجستگان 2







اینایی که جای نیش پشه رو با "love bite" عوضی میگیرن!





پ.ن. این قیافه نِزار به لاو بایت می خوره آخه، خوشحال؟!

این پشه پدسگ هم کِرم داشت





Sunday, May 30, 2010

253. عجب بدبختیه ها









سر و کله زدن با ماهواره ای که ازش سر در نمیارم اصلا
اوج ناتوانیم رو به رُخم میکشه

هیچی بیشتر از اینکه از چیزی سر در نیارم عصبانیم نمی کنه

اَه






252. Shrek 3D









یه توصیه دارم برای اونایی که می خوان برن "شرک 4" رو ببینن:
نرید



نه 3D بودنش به درد می خوره نه داستانش نه آنتونیو باندراسش
کلا هیچی نداره.
کاش رفته بودم دوباره رابین هود دیده بودم به جاش






Saturday, May 29, 2010

251. تقابل سنت و مدرنیته

















و همچنان من هستم و برقی که نیست
امشب زیاد نبود، نیم ساعت تا چهل دقیقه
وقتی در کمال بی نیازی از برق دوش گرفتم و چای درست کردم وکمی تا قسمتی هم حاضر شدم (باید برم سر کار به زودی)
و برای اولین بارنشستم این دی وی دی های فرندز رو افتتاح کردم که دیگه برق اومد.
یه کم ناراحت شدم فکر کنم. داشتم محک می زدم ببینم چقدر می تونم دووم بیارم و به کارهام برسم.
بدیش اینه که اینترنت هم وابسته به برقه. خوب شد لپ تاپ برق داشت.
خاک بر سر ها اقلا اعلام هم نمی کنن. دیشب توی روزنامه خوندم که 90% مشکل برق حل شده! یعنی اگه می گفت 99% هم حل شده بازم اون 1% گریبان من رو می گرفت لابد.




پ.ن. شمع و گل و پروانه حالا شده شمع و موس و لپ تاپ!



250. پیش میاد






راننده اتوبوس یه دفعه ترمز کرد
تعادل همه بهم خورد
دخترک افتاد روی پسر

دخترک عذرخواهی کرد
و پسر تشکر





249.











و تو خاموشي كرده‌اي پيشه

من سماجت

تو يك چند

من هميشه


شاملو






پ.ن. با خودم سماجت می کنم، با تو کاری ندارم. نگران نباش





248.











بغض نباید آب بشه
باید بشکنه
با صدا، با هق هق




پ.ن. این اشکهای لوس بیصدا فقط بیشتر اعصابم رو می ریزن بهم و خواب آلودم می کنن
دلم یه گریه حسابی می خواد، بلند و طولانی

حس گریه هم ندارم دیگه






247. Delusion









به یه جایی میرسی که دیگه نه دیدن ش فایده داره نه شنیدن صداش
به یه جایی میرسی که باید از توی عکسها یا خاطرات یا چه میدونم هر جهنم دیگه ای
بکِشیش بیرون
لمسش کنی
که باور کنی یه روز وجود داشته واقعا
که باور کنی اون عکسها فتوشاپ نیست
که باور کنی اون خاطرات صرفا زاییده خیال پردازیهای تو نیست

که باور کنی توی بی شعور برای یه توهم دلتنگ نمیشی
برای یه توهم ...








246.







سرخ می شوی وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد می شوم وقتی می شنوم دوستش داری
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم! سرخی تو از من ، زردی من از تو
همیشه من می سوزم و همیشه تو می پری ..!


احمد حسینی





Friday, May 28, 2010

245. خجستگان








ژانر: اینهایی که توی ماشین من دنبال آهنگ شاد می گردن






244. یکشنبه عصر هم اینجوریه؟










جمعه عصر، هرجور که بهش نگاه کنی مزخرف و غمگین و دوست نداشتنیه
چه برسه به اینکه تو هم نباشی
چه برسه به اینکه شبش هم باید برم سرکار




اگه الان اینجا بود می گفت: تنبل! بعد از دو روز تعطیلی بازم غر می زنی که می خوای بری سرکار؟!
نمی دونست که ناراحتیم بخاطر سرکار رفتن نبود، بخاطر از پیش اون رفتن بود


آخ که اگه الان اینجا بود...







243. خوش بین









"همه چیز به اون بدی که تصور می کنی نیست
معمولا حتی از اون هم بدتره"

حضرت ژوکر







معمولا عواقب اتفاقات بدتر از اون چیزیه که من فکر می کنم
همین نشون می ده که من آدم خوش بینی هستم





Thursday, May 27, 2010

242. home, sweet home













این بی برقی هم من رو آواره کرده بود ها
منم که حسسسسسساس، ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید همکاری کنن که درست بخوابم
امشب دیگه خونه خودم هستم.
تخت خودم،بالش خودم، پتوی خودم،روبالشی خودش و با یه کم خوش شانسی شاید بتونم رکورد خوابم رو بزنم.
فردا (در واقع امشب)هم که شبکار هستم بعد از هرگز. اگه بتونم همه روز رو بخوابم خیلی خوبه.


اگه تونستی یه سری به خوابم بزن
باز هوایی شدم خیلی خیلی خیلی







241. ...For





Joe Dassin - À toi





A toi
A la façon que tu as d'être belle
A la façon que tu as d'être à moi
A tes mots tendres un peu artificiels
Quelquefois

A toi
A la petite fille que tu étais
A celle que tu es encore souvent
A ton passé, à tes regrets
A tes anciens princes charmants
A la vie, à l'amour
A nos nuits, à nos jours
A l'éternel retour de la chance
A l'enfant qui viendra
Qui nous ressemblera
Qui sera à la fois toi et moi

A moi
A la folie dont tu es la raison
A mes colères sans savoir pourquoi
A mes silences et à mes trahisons
Quelquefois
A moi
Au temps que j'ai passé à te chercher
Aux qualités dont tu te moques bien
Aux défauts que je t'ai caché
A mes idées de baladin

A la vie a l'amour
A nos nuits, a nos jours
A l'eternel retours de la chance
A l'enfant qui viendrat
qui nous ressemblera
qui sera a la fois toi et moi

a nous
aux souvenirs que nous allons nous faire
A l'avenir et au present surtout
A la sante de cette vielle terre
qui s'en fout

A nous
A nos espoirs et a nos illusions
A notre prochain premier rendez-vous
A la sante de ces milliers d'amoureux
Qui sont comme nous

A la vie a l'amour
A nos nuits, a nos jours
A l'eternel retours de la chance
A l'enfant qui viendrat
qui nous ressemblera
qui sera a la fois toi et moi





FOR YOU


For you
For the way you are beautiful
For the way you are mine
For your tender words, a little artificial
Sometimes
For you
For the small girl who you were
For the girl you often still continue to be
For your past, for your regrets
For your former charming princes

REFRAIN:For the life, for the love
------- For our nights, for our days
For the eternal return of a chance
For the child who will come
Which will resemble to us
Which will be at the same time you and me

For me
For the madness the reason of which is you
For my angers without knowing why
For my silences and my treasons
Sometimes
For me
For the time that I spent looking for you
For my talents of which you make fun well
For my faults which I hid from you
For my thoughts of a wandering entertainer

REFRAIN.

For us
For the memories, which we will have
For the future and especially for the present
For the health of the old Earth
Which spins around
For us
For our hopes and our illusions
For our next first date
For the health of these thousands who are in love
Who are like us


از وبلاگ ستی به این رسیدم. خوشم اومد. گفتم بزارم اینجا شما هم حالش رو ببرید
الان فهمیدم که من آهنگهای این آدم رو گوش میدادم ودوست داشتم ولی نمی دونستم کیه و چقدر قدیمیه







240. همه چی آرومه









برنامه ماه دیگه رو گرفتم
4-5 تا شیفت شب
این یعنی حقوق بیشتر، البته اگه جون سالم به در ببرم...

فکر کنم خیلی سوسول شدم
به قول دوستی : "ما اینجاییم برای کار کردن"
با یادآوری این جمله یه نفس عمیق کشیدم و گفتم whatever


ماه دیگه یادآور بدترین اتفاقات زندگیمه،اتفاقاتی که فراموش نشدن و نمی شن
دوست ندارم اصلا ماه دیگه بیاد



تصور اینکه یک سال دیگه هم مجبورم اینجا باشم و توی این سیستم اعصاب خورد کن کار کنم تا اعماق وجودم رو منجمد می کنه
و این یک سال در مقابل یک عمر ندیدن کسی که... زنگ تفریحی بیش نیست







239. ? May I










Have I told you how much I miss you?
well, too much








Wednesday, May 26, 2010

238. یاشاسین










سفیر گرجستان: در پی لغو قانون روادید برای اتباع گرجستان از سوی ایران، این کشور نیز متقابلا برای اتباع ایرانی این مساله را اجرا می کند. ( ایرانیها برای ورود به گرجستان نیاز به ویزا نخواهند داشت)

جمهوری آذربایجان (چند ماه پیش): علیرغم لغو قانون روادید برای اتباع آذربایجان از سوی ایران، ایرانیان متقاضی بازدید از آذربایجان همچنان نیازمند دریافت روادید هستند.(وی در پایان یواشکی افزود: و عمرا اگه بهشون ویزا بدیم به این راحتی)



به اینا میگن کشورهای مشترک المنافع و مختلف السیاسه





پ.ن. حالا انگار مثلا مشکل من ویزا گرفتنه فقط
اصلا کی میره این کشورهای درب و داغون. والله به خدا...




پ.ن.2. همینجوری تیتر زدم، معنی دقیق لغویش رو نمی دونم
احتمالا باید یه چیزی باشه تو مایه ها "ویوا" و اینا


اصلا به من چه، اَه






237.









اگه علی‌ ساربونه
میدونه چطوری مملکت رو به خاک سیاه بنشونه






236. Description











مزاحمین نوامیس مردم از نظر دولت غیر مردمی :

هر نوع ماشین مدل بالاتر از پراید
با محتویات پائین تر از ۳۵ سال






235. ارزونتر حساب کن مشتری شیم








هر چیز را زکاتی ست
و زکات جوانی‌ و خوش پوشی یک میلیون تومن است


نگران نباشین، راه دوری نمیره
گلوله می‌شه برمیگرده توی سینهٔ‌ همین جوون ها




اسلام در خطر است و خزانهٔ آقا نیز هم









234. وقتی‌ که نقشه‌ها نقش بر آب میشه








فکرش رو بکن که از یه شیفت سخت ۱۱ ساعته برگردی خونه، ببینی‌ برق نیست
نه، فکرشم نکن حتی
با کلی‌ خستگی‌ داشتم برمیگشتم خونه و نقشه می‌کشیدم که اول آنلاین بشم بعد دوش بگیرم و شراب و فیلم یا اول شراب و اینترنت و بعدش فیلم و دوش گرفتن. خلاصه با همین فکر‌ها رسیدم خونه و دیدم تمام منطقه برق رفته! خوبه که هوا ۳۵ درجه بیشتر نبود! کولر خونه رو از صبح که رفته بودم خاموش کرده بودم و طبعا نمی‌شد نفس کشید. در نور شاعرانهٔ شمع دوش گرفتم و رفتم خونه اقوام.

رفتیم منزل اقوام و بد از ۲ ساعت اونجا هم برق رفت! یک ساعتی تخته بازی کردیم و چون برق نیومد دیگه خوابیدیم

۲ روز تعطیلم خوشبختانه، داشتم فکر می‌کردم که این بی‌ برقی بهانهٔ خوبی بود که از همون دیشب میومدم پیشت. بازم شانس آوردی که نیستی‌.

معلوم نیست که امشب هم این جریان تکرار نشه







Monday, May 24, 2010

233. Back up Plan












watching right movie at wrong time


P.S. It's gonna always be wrong time




پ.ن. رفتم می گم یه بلیت می خوام برای فیلم plan B!







232.










دل اگر مال من است
می دانم
از دست چه کسی افتاده ست






دل اگر مال من است
من خودم میدانم
که چرا اینگونه
دهنش سرویس است






231. سوم خرداد












خرمشهر آزاد شد و اینبار کل ایران به اسارت رفت
به گروگان گرفته شد شاید...









Sunday, May 23, 2010

230.













آدم با ربات فرق داره متاسفانه
آدم ممکنه خواب بمونه گاهی
من آدم هستم نسبتا
خواب موندم. به جای 4:45 ساعت 6:10 بیدار شدم، اونم با زنگ تلفن که داشتن دنبالم می گشتن!
به جای اینکه برنامه م رو عوض کنن برام مرخصی بدون حقوق رد کردن!
منصفانه نیست.
ولی به جهنم. مُردم از بس برای هرچیز بیخود و با خودی عذاب وجدان گرفتم
می گیرم می خوابم اصلا. چشمام داره میسوزه
بعدش پاشم برم دنبال هزار تا کار خورد و ریز



اَه




پ.ن. (بعد از 5 ساعت) خوب، به نظر می رسه این دفعه واقعا گند زدم. خدا بخیر بگذرونه
قضیه فراتر از مرخصی بدون حقوقه...








229. پس گرفته نمی شود













یادم باشه این دفعه که باهم حرف زدیم حال دلم رو ازش بپرسم
یادم باشه بهش بگم حالا که بَرِش داشته با خودش برده اقلا مواظبش باشه




اگه باهم حرف زدیم








228. تهران، مشت نمونه خروار

.
.
.



این شهر زیباییه که من دلم براش تنگ میشه گاهی

این شهرمنه که من و دوستان من و بیشتر آدمهاش نمی تونن توش رفت و آمد کنن، نمی تونن برن توی خیابون، نمی تونن نفس بکشن

اون آشغالی که توی عکس دومه قراره مواظب نوامیس مردم باشه مثلا. آره، درسته، همون که داره با چشماش اون دختر رو می خوره

این شهر منه که هیچ وقت نمی تونم بهش برگردم

همچنان به کسانی که اونجا زندگی می کنن -چون دوست دارن که اونجا باشن و نه چون مجبورن- و راضی هستن غبطه می خورم





پ.ن. لطفا نگید که این یه بخش زندگیه، این همه آدم توی خیابون میرن و میان و هیچکی هم کاریشون نداره، این همه آدم گروههای خودشون رو دارن و تفریحشون سر جاشه و مسافرتهاشون به راه. حالا اگرم دوست داشتین بگین. ولی من این حرفا تو کتم نمیره.




.
.
.

227.عادت









ما به خرداد پرحادثه عادت داریم
می ترسم کم کم به خرداد پرفاجعه هم عادت کنیم









Saturday, May 22, 2010

226. درخشان کورسو می زند











پدر وبلاگ نویسی فارسی سر و کارش افتاده با قاضی صلواتی
واقعا که مدتها بود با مزخرف گوییهاش پدر همه رو درآورده بود
بسکه عشق شهرت و متفاوت بودن داشت این بشر

حالا باید دید الان که به آغوش امن و عادل رافت اسلامی رسیده که اینهمه ازش داد سخن میداد، هنوزم سر حرفش هست یا نه










225. In my dreams












خیلی من حالم خوبه تو هم هی بیا تو خواب من دهن کجی کن و برو،خوب؟ آفرین








224. چه مرگته باز!





امروز بیشتر از همیشه نقش "زهرمار" جهان هستی رو بازی می کنم
انقدر تلخم که...
کله سحر پاشدم رفتم سرکار، تقریبا 6-7 ساعت طول کشید تا یخم آب شد، اون موقع هم دیگه کم کم باید برمی گشتم خونه!
بیچاره همکارم که دفعه اول بود من رو میدید

کلا تازگی وقتی میرم سرکار خیلی ی ی ی ی طول میکشه تا گرم بشم.
خیلی هم تازه نیست البته...






223. لابد















آره، خرمشهر رو خدا آزاد کرد
حیف که بعدش چشمش افتاد به لبنان و یادش رفت که آبادش هم بکنه












Thursday, May 20, 2010

222. ...What the hell is FRIDAY without












دلم هندونه می خواد
دلم قرمه سبزی می خواد
دلم ته دیگ نونی چرب حسابی می خواد
دلم تو رو می خواد

دلم تازگی زیاد غلطهای زیادی می کنه
دلم زیاده خواه شده
طفلک دلم چه دلش خوشه...




به جاش نشستم چند قاشق از این غذای مزخرف شرکت خوردم
نشستم اینجا طبق معمول شر و ور می نویسم
نشستم یه فیلم لوس مثلا کمدی تکراری می بینم
برم یه نگاهی به اون manual مسخره بندازم که فردا ترینینگ دارم و امتحان و هزار درد بی درمون دیگه




پ.ن. فکر کنم یه چیزیم شده، من هیچ وقت هوس غذایی نداشتم!








221.








حال آدم از این همه رافت اسلامیشون بهم می خوره...








Wednesday, May 19, 2010

220. رابین هود


.
.
.




رفتم دنبال کار ماشین و تا حدی جفت وجور شد قضیه.


و رفتم سینما. رابین هود. ..
جنگلهای سرسبز و انبوه شروود و یک فیلم قشنگ، فرصتی برای اینکه فراموش کنی توی چه دنیای دوست نداشتنی ای داری زندگی می کنی. فیلم قشنگیه، به خوبی کارتونش. مخصوصا تکنیکهای جنگیشون رو دوست داشتم.


درسینمای با ظرفیت 220 نفر تنها بودم.به این میگن سینمای خانگی. هرچی گفتم بابا این کنترلش رو بدین دست خودم که صداش رو تنظیم کنم، گوش ندادن.
همه پاپ کورن ها رو موقع تبلیغات اول فیلم خوردم، وقتی فیلم شروع شد دیگه کاری نداشتم و مجبور شدم فقط فیلم ببینم.
و خوب طبعا یخ زدم بسکه سینما ها اینجا احمقانه سرد هستن. تدابیر امنیتی من کافی نبود

این گیردادنهای بیجا رو درک نمی کنم، برید فیلم رو ببینید حالش رو ببرید. چکار دارین گیر می دین به لهجه آیریش، اسکاتیش، بریتیش، استرالیایی راسل کرو؟! همه جا از این آدمهای بد پیله پیدا میشه ها


.
.
.


219. همینه که هست

.
.
.






- It's ages they say these are THEIR islands

Ages?! This small tiny country doesn't have a background of 70 years even +

I have no idea, no comment. I came from another part of the world -

+
Since you are living in THIS part of the world now, it's good to get some information about it.
You opened the topic,so listen to the explanation



مطلبی که به سمع و نظرتون رسید گوشه ای بود از بحث ژوکر با یک جوجه خلبان امریکایی. شانس آورد خیلی خوش اخلاقه و خیلی هم جوون. گذاشتم به حساب بچگیش و خوب البته به عنوان یه امریکایی توقع بیشتری هم نمیشه ازش داشت. چون اغلبشون فکر می کنن که امریکا همه دنیاست و خبر ندارن که ایران همه دنیاست (فعلا که همه دنیا رو خوب مچل کرده)

تازه می خواستم در راستای رو کم کنی و معرفی افتخاراتمون این رو هم بهش بگم که الکل رو هم ایرانی ها اختراع کردن که دیگه حوصله نداشتم.
آخرش هم نفهمیدم الکل اختراع شد یا کشف یا چی کلا


پ.ن. خیلی وقته که دیگه چیزی رو برای کسی توجیه نمی کنم و توضیح نمی دم و کلا حوصله بحث کردن ندارم. نمی دونم چرا این دفعه طاقت نیاوردم!


.
.
.

218. والله به خدا

.
.



mahtaab نوشت:

"گودریهای عزیز! به جای شر کردن شعرهای شاملوی خدا بیامرز، این‌قدر «فیلان» نگویید و به یک عمر زحمتش برای ارتقا کیفیت زبان فارسی نرینید."


آره والله. جون عزیزتون انقدر نگید "فیلان"، مو به تن آدم سیخ میشه
همون "فلان" چشه آخه؟ به این آسونی، به این قشنگی


پ.ن. متاسفانه نتونستم لینک مستقیمش رو بزارم. با تشکر از "وحیدآنلاین"




.
.

217. تحمل پذیری هم حدی داره

.
.
.



"ژولیت بینوش، بازیگر سرشناس فرانسوی در یک کنفرانس خبری در جشنواره کن، پس از شنیدن خبر آغاز اعتصاب غذای جعفر پناهی در زندان اوین گریه کرد"

و اینگونه شد که جناب کیارستمی خیلی ناراحت شد و به شدت بیانیه داد.

در راستای همین شدت حاضران گفتند "بابا تو که کشتیش"

پ.ن. زودتر گریه می کردی بلکه ایشون بیدار بشن


نه به اون بهمن قبادی* که همه جا خودش رو میندازه وسط که "ما سه تا رو کجا می برین"، نه به ایشون!

* هنوز اون جمله ش توی مصاحبه با صدای امریکا (اگر اشتباه نکنم) یادمه که می گفت "خانوم رکسانا صابری دوست دختر شرعی و قانونی منه". خیلی کلیشه ست که بگم یا نمی دونه دوست دختر یعنی چی یا از شرع و قانون خبر نداره.





با عرض ادب و احترام

.
.
.

Tuesday, May 18, 2010

216. وقت نشناسی









ساعت 2 بعد از نیمه شبه.کم و بیش گرسنه م شده. هوس کردم برم سوهان بخورم با چای
بعد این بخش منطقی وجودم هم داره نهیب می زنه که مگه سوهان مال رفع گرسنگیه؟ مگه نصف شب آدم سوهان و چای می خوره؟ مگه... ببینم اصلا تو چرا هنوز بیداری؟
نخواستیم بابا. به ما نیومده خرق عادت بکنیم. میرم مسواک می کنم و وسوسه بی وسوسه


اگه اینجا بود الان میگفت به این چیزا که میرسه منطقی میشی ولی وقتی که باید عاقل باشی میشی یه بچه دوسال و نیمه...
اگه اینجا بود میگفت یه چای بخوریم و بعدش بریم تخت بخوابیم (!)

آخ
که
اگه
اینجا بود...




215. Fast Food era...







I want your love

+ Take away?

No, just for here






214. چطور یادم رفت؟!








بهت گفتم چقدر موی کوتاه بهت میاد؟ نه؟ چطور یادم رفت!



اینم روی هزار حرف نگفته دیگه که با خودم تکرارشون می کنم
شایدم اینجوری بهتره. همه چی رو که نباید بگی...
آخ که اگه من می تونستم جلوی خودم رو بگیرم که همه چی رو بهت نگم که الان وضعم این نبود
اینم یکی دیگه از هزاران اشتباهی که کردم.
ولی بابت این یکی پشیمون نیستم. هر تعریفی که کردم خودم بیشتر از تو لذتش رو بردم
اگر تو لذتی برده باشی اصلا


اصلا این حرفا رو ولش کن

موی کوتاه خیلی بهت میاد







213. غورباقه را قورت می دهم، قربتا الی الله








فردا تعطیلم.
دلم می خواد برم دریا، برم استخر، برم سینما، برم یوگا...
باید برم دفتر بیمه دنبال کار تصادف، برم بانک ببینم جریان دسته چکهای جدید چیه، برم موهام رو کوتاه کنم، چند روز پیش هم باز باد و خاک بود و باید جارو کنم...

واضح و مبرهن است که باید ها به خواستن ها خواهد چربید. یعنی امیدوارم که بچربه وگرنه نگرانی کار نکرده همینجوری گوشه مغزم چراغ خواهد زد.
اگه یه کم به موقع بجنبم ممکنه بتونم بعد از انجام کارهام یه سر برم سینما مثلا. خییییلیییی وقته نرفتم. از بس اینجا سینما رفتن آسونه دلم می خواد استفاده کنم وگرنه همچین خبری هم نیست.





*اگر اینجا بودی اینهمه آپشن وجود نداشت. همین امشب از سر کار میومدم اونجا. فردا هم می رفتم دریا فوقش. عذاب وجدان کارهای نکرده رو هم با لذت به جون می خریدم.
شانس آوردی که نیستی






Monday, May 17, 2010

212.I hate time difference







بهترین فایده اختلاف ساعت اینه که هر وقت می خوای زنگ بزنی و نمی تونی جلوی خودت رو بگیری
عقربه ها بهت یادآوری می کنن که دبروقته،شاید خواب باشه، شاید وقت مناسبی نباشه، شاید ...
اختلاف ساعت چیز خوبیه
حتی اگر فقط یک ساعت باشه






211. من و گلدونهای خونه، دیدنت عادتمونه











گلدونهای آدمها هم مثل خودشون می شن انگار
تا وقتی که پیش اون بودن، فوقش هفته ای یه بار یه نگاهی بهشون مینداخت و آبشون می داد
دود سیگار هم که بود
همیشه هم سالم و سبز بودن
(مثل من)

حالا که پیش من هستن هر روز قربون صدقه شون میرم و نازونوازش و چک کردن خاک و نور و آبشون
رشد نمی کنن، هنوز زردن و بعد از نزدیک به یک سال هیچ پیشرفتی نداشتن! مثل خودم

گلدوناش هم مثل خودش محبت و توجه (بیش از حد احتمالا) دوست ندارن، خسته و دلزده شدن
شایدم مثل من افسرده و زرد


فقط انرژیش که توی خونه جریان داشت برای زنده نگه داشتن همه چی کافی بود، هیچ کار خاصی لازم نبود بکنه
زندگی در این خونه جریان نداره






210. تنبلی غلبه ناپذیرِهستی









باید برم مخابرات بگم هر روز ساعت 6-9 اینترنتم رو قطع کنن، بلکه پاشم برم باشگاه یه کم
یک ساعت با خودم چونه زدم که برم دیدن اقوام و موهام رو هم کوتاه کنم یا برم باشگاه برای یوگا
آخرش گزینه هیچکدام رو انتخاب کردم و لم دادم همینجا و به بطالت گذروندم!

راستش خیلی هم تقصیر اینترنت نبود، بیشتر حوصله رانندگی نداشتم واینکه یه بار رفتم بیرون امروز، استخر. حالش نبود که دوباره همون راه رو برم. نمی دونم زمستون چطور می تونستم هر روز پاشم برم باشگاه با اون جدیت! حتی گاهی از سر کار میومدم بعد از یه شیفت 10 ساعته، میومدم خونه بعد از یکی دوساعت پا میشدم می رفتم باشگاه! درواقع بیشتر ترس از توی خونه نشستن و افسردگی غروب بود که مجبورم می کرد بزنم بیرون که از ساعت 6 به بعد لحظه به لحظه حالم خرابتر میشد و نمی شد خونه باشم.
الانم وضعم خیلی بهتر نیست ولی یه کم غلبه بر اینرسی اولیه ش سخته، حس دریا رفتن هم ندارم حتی ! این استخر هم رفتم که یه کم وجدان دردم کم بشه که هیچ ورزشی نمی کنم.

یه روز که خونه هستم دوست دارم خونه باشم و عذاب وجدان هزار کاری که "باید انجام بشه" رو نداشته باشم
خدا خیرشون بده که اقلا صبح زنگ نزدن


می خوام برم موهام رو از ته ته ته بزنم، ولی جراتش رو ندارم احتمالا. ضمن اینکه از شرکت هم میندازنم بیرون طبعا.
ولی به نظرم خیلی هیجان انگیزه. امیدوارم یک روزی توی زندگیم به این جسارت برسم.
موهام تنها نکته نسبتا مثبتمه، برای همین می خوام از ته بزنمشون و خلاص

مشکل اینه که به قول شل سیلور استاین:
فکر می کردم سرم صافه با موهای فر
وقتی موهام رو زدم فهمیدم که موهام صاف بود و سرم مجعد







209. بابا ملاحظه کار










وقتی ای میل ها رو به آدرسهای مختلفش فوروارد می کنی
که با دیدن اون همه ای میل یه جا از طرف تو توی میل باکسش حالش گرفته نشه

تمرین می کنم کمتر ای میل بزنم






Sunday, May 16, 2010

208.








همکارامون به سرعت عجیبی دارن استعفا میدن و میرن شرکتهای دیگه
همینجوری پیش بره تا دوماه دیگه فقط ما ایرانیها می مونیم و حوضمون

ماه دیگه قطعا پدرمون رو درمیارن با این کمبود نیرویی که خواهند داشت،خدا بخبر بگذرونه


فردا صبح، درواقع امروز صبح از ساعت 6 standbye هستم. امیدوارم زنگ نزنن یه کم بخوابم







207. متاسفم، خیلی خیلی خیلی










یکی از همسایه هامون توی تهران در تصادف مرد
ارتباطی که من با این خونواده داشتم در حد سلام و علیک ساده بود
سالها همسایه بودیم و اونا همیشه برام سمبل یک خونواده خوشبخت بودن از بس که همیشه وقتی باهم بودن مشغول شوخی و خنده بودن
حالا مرد اون خونواده خوشبخت که سنی هم نداشت در یه تصادف مسخره مرد، در آغاز سالی که قرار بود دختر بزرگش ازدواج کنه

"اون آقا خوش تیپه که همیشه می خنده"* دیگه نیست. حالا فقط یه خانوم مبهوت باقی مونده که مجبوره به تنهایی قوی باشه ، بخاطرسه تا بچه نوجوونش ... راستش همیشه به نظرم خیلی قوی و مستقل بود ولی حالا با این شرایط ...خوب خیلی فرق می کنه



* من وقتی می خواستم دربارش حرف بزنم اینجوری خطابش می کردم

عجیبه که مرگ آدمی که تقریبا نمی شناختم (ولی همیشه حس خوبی برام داشت) انقدر متاثرم کرده. راستش من انقدرها هم رقیق القلب نیستم.





پارسال که انقدر با امید و شادی شروع شد اونجوری به گه کشیده شد از همه نظر. امسال که با مرگ و میر شروع شده چه شود




دلم برای اون بلوکهای سیمانی و آدمهایی که اونجا بودن تنگ شد یه دفعه





Saturday, May 15, 2010

206. یه عنایتی بفرمایید











جناب آقای خدا خان!
این آنتی بیوتیک (در حد بمب اتم) رو بنده احیانا برای سرماخوردگی مصرف می کنم ها
وگرنه مرض ندارم الکی گلوم رو زخم کنم و هی وزنم کمتر بشه
بی زحمت یه ترتیب اثری بده.
اقلا این دماغم باز بشه نفس بکشم اندکی

لامصب قرصش اندازه هسته زردآلوه، به اندازه یه آنتی هیستامین هم خاصیت نداره.





پ.ن. من با صبح زود بیدار شدن مشکلی ندارم(خیلی). مساله اصلی اون زود خوابیدنشه که نمی تونم و در نتیجه از نگرانی خواب موندن کلا تا صبح بیدارم!
سه روز پشت سرهم 5 بیدار شدن یه کم زیادیه دیگه به نظرم








205. شایعه بود، شما باور نکن









میوه خریدم
دارم فکر میکنم سالاد میوه درست کنم
سلامتی یا بهداشت، مساله این است





- دخترهای این دوره زمونه که فقط سالاد بلدن درست کنن
اوووووه، کی حوصله داره! این همه سالادهای مختلف توی بازار، آدم میره میخره خوب






204. ما دو خط موازی












تو که جنبه نداری که عکس ببینی غلط می کنی که عکس می بینی که بعدش بشینی...و بعد هم مثل خرس بخوابی که وقتی بیدار شدی ندونی صبحه یا شب! واقعا که کوفت



دوتا خط موازی عمودی توی پیشونی، درست وسط ابروها
برای توجیه یک عمر دیوونگی کافیه، یک سال که چیزی نیست



پ.ن. بعضی عکسها باید دکمه "لاو" داشته باشن. "لایک" به اندازه کافی گویای مطلب نیست




Friday, May 14, 2010

203.









یه سوپ درست کردم خیر سرم
دو روز طول کشید
در هر مرحله هم یکی از انگشتام رو سوزوندم
استعداد آشپزی هم یکی دیگه از قابلیتهای نداشته بنده ست




پ.ن. در حال تست نظریه" فتوسنتز به جای غذا خوردن" هستم. تا حالا که جواب داده.







202. سوار از پیاده خبر نداره










هر روز که می رفتم بیرون و توی خیابون این گربه ها رو می دیدم که در حال عملیات انتحاری گذشتن از خیابون پخش زمین شده بودن، کلی بهشون بد و بیراه می گفتم که : مگه کورین، حالا نرید اون ور خیابون می میرید، چه خبره مگه اون ور،...
الان که می خواستم برم این سوپر نزدیک خونه خرید کنم تصمیم گرفتم پیاده برم. تقریبا 10 دقیقه منتظر بودم که بتونم از این خیابون فسقلی رد بشم. یعنی اگه با ماشین رفته بودم کمتر طول می کشید! من آدم به این گندگی رو تحویل نمی گرفتن کلا، چه برسه به اون گربه های بدبخت.
قطعا از فردا همدردی بیشتری با اون جنازه های بیچاره خواهم داشت





201. همت مضاعف








دیروز آب گوشت(به کسر "ب") درست کردم
امروز چربیش رو جدا کردم و هویج ها رو پختم
فردا هم نوبت قارچ هاست

اگه خدا بخواد و یه همتی بده، تا آخر هفته یه سوپی درست می کنم بالاخره
احتمالا تا اون موقع یادم میره که چه سوپی می خواستم درست کنم!






200. بابا خوشرو، بابا ورزشکار












گفتم پست 200 یه مطلب طنز بزارم یه کم جو اینجا عوض بشه








199. خودم رو عرض می کنم







یکی نیست بگه آخه مثلا وقتی بیداری چه غلط مثبتی می کنی که انقدر بابت خوابیدن عذاب وجدان داری؟
خوب خوابت میاد بگیر بخواب دیگه، ظهر و عصر و بعد از ظهر نداره دیگه.
بچه ت مدرسه ست ؟ غذات روی گازه؟ پروژه های شرکت روی میز مونده؟
چه مرگته تو انقدر ادا داری که الان وقت خوابه، الان وقت خواب نیست. دیگه مساله از این طبیعی تر وجود داره آخه؟!



پ.ن. چطور 5 صبح که بیدار میشی نمی گی "الان وقت بیدار شدنه آخه؟" !




Thursday, May 13, 2010

198.











همه آرامشم بودی
می دونم که برات سخت بوده
متاسفم



نمی خواستم بهت چنگ بزنم
می خواستم کنارت بایستم
حالا گیرم که گاهی هم به طرفت خم بشم
گیرم که گاهی هم بهت تکیه بدم
چی میشد مگه؟
تو که محکم بودی، سنگینی من برات چیزی نبود


این "گاهی" ها زیاد شد شاید
"خواستن" م به "توانستن" نرسید
خسته ت کرد
متاسفم





پ.ن. باز شب شد و این بچه دوسال و نیمه ته دلش خالی شده
باز شب شد و کشمکش های من با خدا سر تو شروع شد
خدایا! حالش رو ببر









197. تقوی پیشه کنید که این برای شما بهتر است











وقتی یه چیزی توی دلتون وول وول می زنه، اون موبایل بی صاحاب شده رو یه جا گم و گور کنید که اس ام اس احمقانه نزنید که بعدش پشیمون بشید و هی به خودتون لعنت بفرستید که چه غلطی کردید

خوب اونجایی که باش. انتظار داری چی بگه مثلا؟ بگه مبارکه؟ بگه خوش بگذره؟ بگه آخی ی ی...؟ بگه به من چه؟ بگه برو بمیر بابا؟ یا اصلا مثل همیشه هیچی نگه؟ که پاسخ همچین حماقتی همون سکوته فقط واقعا











196.شناخت








قرار بود فردا برم برای جلسه آخر ترینینگ که جمعه پیش مریض بودم و نرفتم
حالا از شرکت زنگ زدن که بگن به جای ترینیگ بیا سرکار لطفا، اون رو میزاریم هفته دیگه
با صدای خواب آلود گوشی رو برداشتم، میگه رسیدن بخیر، تعطیلات خوب بود؟ صبح برگشتی؟
می گم جایی نرفتم، خیلی کوتاه بود. میگه: اه؟! چرا نگفتی خوب؟ می گفتم بیای سرکار...

اینا هم من رو گیر آوردن ها. چهار روز مرخصی نمی تونن به ما ببینن!









195. من یک اولد فشن هستم











قبول دارم که الان عصر سرعته و کلا زندگی سرعتش خیلی بالاست و همیشه وقت نیست
اصلا من خودم تند حرف می زنم، تند راه می رم و کلا از فس فس کردن خوشم نمیاد
ولی دیگه اینقدر "دم رو غنیمت شمردن" یا "در لحظه زندگی کردن" یا "بزن در رو" هم که این روزها اینجور باب شده نه برام جالبه نه قابل قبول

ژانر: آدمهایی که در کمتر از پنج دقیقه بهت می گن " تو" و با اعتماد به نفس می خوان خودشون رو قالب کنن
خونسردیم رو حفظ می کنم و نمی زارم اعتماد به نفسشون سرعت عمل حاضرجوابیم رو بگیره


در دوران فست فود و چای کیسه ای و قهوه فوری من ظاهرا خیلی توقعم بالاست







194. هفته ای که گذشت







دوستم رفت و مرخصی کوتاهم هم تموم شد
خیلی خیلی خیلی خسته م. بعد الان که فکرش رو می کنم می بینم هیچ کار خاصی هم نکردیم
احساس می کنم بهش خوش نگدشت زیاد

خیلی انرژیم کم شده انگار. هر روز به سختی بیدار شدم، امروز که دیگه جفتمون واقعا نمی تونستیم بیدار بشیم!
سرماخوردگیم نمی دونم چرا خوب نمی شه، دیده من وقت ندارم بهش فکر کنم همینجوری داره کش میاد





پ.ن. تولدش هم گذشت در این گیر و دار
دیگه بهونه ای برای هیچ تماسی نیست
کاش هفته ای یکبار متولد می شدی





Tuesday, May 11, 2010

193.عطر صد خاطره پیچید،باغ صد خاطره خندید









روزی که بیشتر از همیشه به یادت بودم
در جاهایی که بیشتر از همه خاطره دارم
اتفاق قشنگی بود
و دردناک


هزاران هزار آرزوی خوب برای سالی که در پیش داری
بودن با آدمهایی که دوستشون داری و دوستت دارن، در جاهایی که دوست داری
چیزی بود که می خواستم بهت بگم و این بغض لعنتی نذاشت

و اون آرزویی که احتمالا الان برات در اولویته و دلم نمیاد بهش فکر کنم...







Monday, May 10, 2010

192. روز زیبای تو




نمی دونم تولدت رو به تو تبریک بگم یا به خودم
نبودی بریم باهم برات کادو بگیریم
نبودی و من 9 ساعت توی پاساژ هر طرف رو که نگاه کردم به یاد کادوی تولد تو بودم
جات خالی بود و من بی حوصله



دلم دلتنگه و مهرت رو می خواد
می خواست...




191. سیاست گذاری











چطوره از این جمعه تا اون جمعه رو کلا بین التعطیل واجب التعطیل اعلام کنن، خلاص.

در راستای تعطیلی بی ربط شنبه و یکشنبه!









Saturday, May 08, 2010

190. عجب آخر هفته ای!









من معتاد رو تصور کنید که با دو روز مرخصی استعلاجی و مریضی اینترنتم هم پنجشنبه عصر قطع شد!
خاک بر سرشون کنن که نذاشتن اقلا شنبه قطعش کنن که من دستم به یه جایی برسه که پولش رو بدم.
نه سیستم پرداخت آن لاین کار می کرد نه تلفنشون جواب می داد نه ماشین پرداخت قبض.
چه بر من گذشت...

امروز رفتم پولش رو دادم، گداها... برای 600 درهم ناقابل چه اعصابی از من خورد کردن.
سرما خوردگی همچنان به قوت خود باقیست. بدن دردم خوب شده، فکر کنم مال نبود اینترنت بود!
درعوض پنجشنبه شب 12 ساعت خوابیدم،بعد از مدتها و تازه جمعه بعد از ظهر هم یه 2 ساعتی خودم رو خوابوندم به بهانه مریضی!نسبتا بدون عذاب وجدان.
یاد اون موقع افتادم که تازه اومده بودم توی این خونه. نوساز بود و نه آنتن تلویزیونش وصل بود نه اینترنت داشت نه گاز. منم مجبور بودم همش برم سرکار که خونه نباشم از بس که سرد بود. وقتی میومدم خونه می خوابیدم تا شیفت بعدی!


این هفته مرخصی هستم و دوستم هم از ایران میاد، باید اخلاقم رو درست کنم که بهش خوش بگذره این 4-5 روز.

راستش من هیچ وقت آدم مهمون نوازی نبودم. ولی از بعد از عید که برگشتم اینجا و به تناوب کم و بیش مهمون داشتم حس خوبی بود.
اولی که البته صاحب خونه بود. امروز دقیقا یک ماهه که رفته ومونده یه خونه خالی و من که هر روز خالی تر میشم...


26 ام ها کم بود، حالا شروع کردم به شمردن 8 ام ها ! من آدم بشو نیستم انگار...








Wednesday, May 05, 2010

189. آدم از بچه مریضی نمی گیره











- نزدیکم نیا. سرما خوردم، ازم می گیری
+ فسقلی! اینا واسه تو ویروسه، واسه ما آنتی بادی ه





وقتی مریض میشم خوشحالم که نیستی، من که نمی تونم نچسبم، بعد عذاب وجدان مریض کردنت هم ولم نمی کنه!











188. سلامتی!















با این همه انگیزه و علاقه برای زندگی(!) تخم مرغ بدون کلسترول غنی شده با امگا 3 می خورم
خودم رو مسخره کردم واقعا










187.










بعد از هرگز امشب یه کم گرسنه م شد
اونم انقدر گلوم درد می کنه که نمی تونم هیچی بخورم!
انقدر چای خوردم خفه شدم



ملافه و روبالشیها رو عوض کردم و دیگه حس تکون خوردن ندارم
خیلی بی حال شدم. هر روز فقط یه کار می تونم انجام بدم!









186.

.
.
.




ترینیگ سالانه دارم، سه روز خسته کننده. دو روز سختش مونده هنوز
پارسال هم همین موقع بود، سر راه روزنامه می خریدم و موقع برک های بین کلاس آگهی هاش رو زیر و رو می کردم
بلکه یه کار خوب پیدا کنم و اون استرس ها و نگرانیهای لعنتی تموم بشه...!
گیرم که چیزی هم پیدا می شد، آخرش که چی؟ این چیزی بود که نمی خواستم بهش فکر کنم

پارسال ماه مه نگرانیهام به اوج رسید و بعدش با یه خبر خوب همه چی درست شد
درست نزدیک تولدت

احمق ساده ای که من بودم و به معجزه امیدوار...


لعنت به این بغض مسخره که نه میاد و نه میره
لعنت به این احساس مزخرف

باورم نمیشه یک سال گذشته از اون موقع
اصلا هیچ حس و درکی نسبت به زمان ندارم













Tuesday, May 04, 2010

185. مهمون ناخونده






هدف این کار احمقانه رو درک نمی کنم که اینجا انقدر سقف ها رو بلند می سازن
لامپ عوض کردن توی سرشون بخوره، الان من باید با این عنکبوتی که دور سقف اتاقم تور سیاحتی راه انداخته چه غلطی بکنم؟!
نه هیچ جوری دستم می رسه که خدمتش برسم، نه می تونم بخوابم اینجوری...






Monday, May 03, 2010

184. سال تلاش مضاعف











- یعنی شما هنوز امیدوارید که من با این نصیحت ها آدم بشم؟
+ سعیمون رو که می تونیم بکنیم








183.Wrong Number

>


>


نمی دونم چرا تازگی همه انتظار دارن من قربون صدقه شون برم!
sorry, you're asking wrong person




>


>

Saturday, May 01, 2010

180. Pathetic












ح
ذ
ف

ش
د




179.













نتیجه امتحان آیلتس رو گرفتم. بدک نبود
حالا موندم تو رودروایسی قراری که گذاشتم !

اینم از دومین روز تعطیل... فردا هم که باید برم دنبال کارهای بیمه ماشین و جریانات تصادف و تعویض باتری و ...
فکر نکنم پولی بمونه که به آیفون برسه
سه روز تعطیل سه سوت می گذره و باز روز از نو روزی از نو...



پ.ن. روز کارگر هم داره تموم میشه و هیچ کس به ما یه تبریک خشک و خالی هم نگفت



پ.ن.2. رفتن به JBR، یک کار احمقانه. زنده تر شدن خاطرات.