آخر هفته رفتم تهران. در حد سک سک کردن بود فقط. ولی خوب بود.
با کلی آرتیست بازی تونستم دو روز آف جور کنم و به قرارمون برسم. قرار گروه فیس بوکی مون. با کلی بیخوابی... ولی می ارزید.
دور هم جمع شدیم و هیشکی احساس نکرد که اولین باره که همدیگه رو میبینیم. خوب بود و خوش گذشت. رفتیم کافی شاپ، رفتیم پارک آب و آتش (تفنگ آب پاش با خودمون نبردیم)، رفتیم درکه...آخ که چقدر هوس کوه کرده بودم. هوا بی نظیر بود و جمعمون گرم و صمیمی. کلی کتاب کادو گرفتم از یک دوست شاعر و نویسنده.همچنان برای هم لایک میزدیم و کامنت میدادیم. دو روز بدون اینترنت بودم و خیلی سخت نگذشت، نصف دوستام همونجا بودن. از نوزده ساله داشتیم تا سی و سه ساله...
دوتا از جنوب اومدن، یکی از شمال، یکی از شیراز، یکی از کرج، منم که از شهرستان! دو روز فشرده خوش گذرونی و کم خوابی. خیلی حال داد... تازه ظاهرا یه قرارایی هم برای گردهمایی بعدی گذاشتن!
نمیشه همینجا بمونم؟ هی تند تند برم ایران...
میشه آدمهای ندیده رو شناخت و دوست داشت. میشه دوستای جدید پیدا کرد.
ولی چرا انقدر دیر...
دوستای قدیمیم رو فرصت نکردم ببینم و کلی عذاب وجدان گرفتم!مامان اینا رو هم ندیدم درواقع.
پ.ن. دوتا دیگه از بچه ها هم نمیتونستن "ر" رو تلفظ کنن، هی باهم گفتیم "پررو" و "روروئک" و هی خندیدیم به خودمون!
پ.ن.2. بعد امروز رفتم سرکار، عین برج زهرمار! اعصاب نداشتم اصن. باز چند روز طول میکشه تا گرم بشم
No comments:
Post a Comment