Friday, May 31, 2013

3307. Inevitable flash-backs


دارم مناظره ها رو نگاه میکنم. نه اینکه برام مهم باشه، خنده دار هم نیست حتی، ولی خوب فضولیم در این زمینه ها خیلی قابل مهار نیست متاسفانه.
یاد چهار(!) سال پیش افتادم باز. نشسته بودم مناظره ها رو توی یوتیوب نگاه میکردم و شراب میخوردم نم نمک. فکرم مشغول بود و صرفا برای رفع استرس داشتم نگاشون میکردم. صاحبخونه رفته بود یه کشور دیگه مصاحبه کاری و قرار بود اون شب برگرده، من هم با کمال پررویی در نبودش خودم رو دعوت کرده بودم خونه ش. خوابیده بودم که اومد. پرسیدم چطور بود؟ گفت خوب نبود، حرفم شد باهاشون. حالا بخوابیم، فردا تعریف میکنم. یه کم خیالم راحت شد. اونجا بود، همین کافی بود...
پ.ن. تازه خوب نبود و به اون سرعت گرفتنش!
پ.ن.2. الان استرس خاصی ندارم. خیلی چیزی برام فرقی نداره. اصلا نمیدونم چرا دارم این مزخرفات رو نگاه میکنم. شاید چون باید درس بخونم.

Thursday, May 30, 2013

3306. ماجراهای من و ترمهای تابستانی


همونطور که مستحضر هستید بنده نهایتا آناتومی رو افتادم و کل تابستون رو در خدمتشون هستم مجددا (البته تازه داریم باهم آشنا میشیم کلا). دیروز میان ترمش رو دادم و خیلی حس خوبی بود که سوالا رو می فهمیدم و احساس نمیکردم چینی نوشته شده !خلاصه که 70 شدم و الان یه حس سرخوشانه خوبی دارم...
درس دیگه این ترم هم تغذیه ست که آن لاین ه. از من به شما نصیحت درس آن لاین نگیرید. بدبختیش خیلی بیشتره. هر هفته باید در بحثی که عنوان میشه شرکت کنی و براش چند خط اقلا بنویسی و این فعالیتها هم 15% نمره کل رو تشکیل میدن. این غیر از سه چهارتا تکلیفیه که باید انجامشون بدیم. سر کلاس استاد میومد درسش رو میداد و میرفت، این دردسره کاملا.
بعد الان اوضاع اینجوریه که این درسها وسواسهای من رو تشدید کردن: آناتومی میخونم و وسواس ورزش کردن میگیرم. تغذیه میخونم و وسواس کالری و تغذیه سالم! وزن رو به افزایشم هم البته بی تاثیر نیست در این عذاب وجدان ها...
درس اختیاریم هم فرانسه مقدماتی گرفتم و خیلی خوبه که همه چی داره یادم میاد دوباره و خیلی خیلی خوبه که به جای اون مزخرفاتی که توی دانشگاههای ایران به خوردمون میدادن به صورت "زوری"، میتونیم درسهای به دردبخوری رو که دوست داریم "انتخاب" کنیم و استفاده کنیم ازشون.
راستــــــــی... گوش شیطون کر، تصمیم گرفتم گواهینامه بگیرم، به زودی.

Saturday, May 25, 2013

3305.


ینی میشه یه روز بیاد که ما هم آخر هفته ها بزنیم به کوه و دشت و پیک نیک و خوش گذرونی؟
فکر نکنم.
هرچی توی دوبی وقت خوشگذرونی داشتم، اینجا هم خواهم داشت! بازم کار شیفتی ه و وقتی که همه تعطیلن من سرکار خواهم بود لابد.
حیف از این آفتاب
حیف از عمری که تلف شد و بازم داره میشه...

Monday, May 20, 2013

3304. People are unbelievable !


درک نمیکنم چطور ملت میتونن یه مدت انقدر عاشقانه یکی رو دوست داشته باشن ( حداقل اینطور به نظر میرسید)، بعد به راحتی و در یک چشم به هم زدن بذارن و برن! حداقل از طرف خانمها خیلی برام عجیب تره، از طرف آقایون طبعا انتظارش چندان سخت نیست، کلا همیشه ممکنه جمع کنن برن. میدونم که برای همه آدمها عشق و عاشقی اولویت اول نیست (منطقیش هم اینه که نباشه) ولی دیگه آخه انقدر بی خیال؟ ینی اون آدمی که دو سه سال رو باهاش گذرونده و انقدر باهم خوشحال بودن واقعا نبودنش اصلا ناراحتش نمیکنه؟! بعد اینا آدمهای موفق محسوب میشن ینی؟ آدمهای بی تعلق و آزاد؟! آدم یه گلدون هم یه مدت بذاره گوشه خونه ش، وقتی دیگه نباشه جاش خالیه...
والا ملت خیلی دل گُنده هستن. احتمالا دارید فکر میکنید که من الان دارم اینا رو مینویسم چون که حسودیم شده که خودم نمیتونم اینجوری باشم. خوب راستش من اصلا ادعای با محبت و عاطفی بودن ندارم، ولی دیگه اینا هم ترسناکن یه کم. این رفتار هم به نظرم غیر انسانیه.

Wednesday, May 15, 2013

3303. Whatttt?!


The epic moment they ask you for ID in wine shop !
I'm going through menopause soon, and you are asking ID to sell wine to me?!
It was the first time I saw they are asking for ID in a shop.It's obviously the rule, but they check randomly. I should have gone to the male cashier from the beginning. Guys are easier to convince ...
My movie night is ruined.
P.s. I should go for this damn driving license.
P.S. 2. I should look for a pharmacy perhaps...
P.S.3. Thinking about showing my passport (with that covered photo) as ID to buy drinks, is just funny. Like the night I used it to enter the night club in Miami, trying to avoid the security guy's look!

Tuesday, May 14, 2013

3302.



کدومش بهتره:  اون بیشتر دوستت داشته باشه یا تو بیشتر دوستش داشته باشی؟ (به هرحال که هیچ وقت واقعا یک اندازه نیست).
کدومش درست تره؟ اصلا درست و غلطی وجود داره؟ هماهنگ بودن چقدر مهمه؟ این هماهنگ بودن رو چی تعیین میکنه؟
اصلا دوست داشتن مهمه؟!
 درست تر اینه که آدم مدل خودش رو بشناسه و بر مبنای اون انتخاب کنه. من مدلم رو میشناسم. ولی مدلم غلطه لابد. نتیجه ش هم فاجعه بوده. یه بار دیگه اون اشتباه رو تکرار کنم ینی؟ یا یه اشتباه دیگه رو انجام بدم؟ قاعدتا نباید انقدر پیچیده باشه. ولی هست انگار...



Sunday, May 12, 2013

3301.



آدمها شدن مثل واگنهای یک قطار. هرکی دنبال یه نفر دیگه ست که اون خودش دنبال یکی دیگه ست!
خوش به حال واگن اولی...
مسخره کردیم خودمون رو واقعا

Saturday, May 11, 2013

3300. روز قشنگ تو

رويايي آرامبخش تر از هزاران تصوير واقعي...
لذت بيدار شدن با لبخند و نه با سردرد.

Friday, May 10, 2013

3299.

باز برگشتم خونه
باز صدا
باز سر درد صبحگاهي
باز تیکهای عصبی
رئاليتي ايز آگلي

بهتره همون صبح زود بيدار بشم برم دانشگاه تا عصر

Tuesday, May 07, 2013

3298. Goodbye America


با قلبي مالا مال از أندوه ميامي و امريكا رو به مقصد سرزمين هاي شمالي ترك ميكنم. اينترنت فرودگاه خوبه خوشبختانه.
فلوريدا خيلي قشنگ بود همش، هوا به طرز ناباورانه أي همكاري كرد. دوستان هم كه بسيار بسيار لطف كردند و همه چي واقعا عالي بود (دلم نمياد برم!). اغلب جمعيت ميامي هيسپنيك بودن و خيلي جاها اصلا انگليسي صحبت نميكردن، ولي خيلي خيلي خوش برخوردتر از جماعت فرانسوي زبان فرانسه و كبِك بودند.
در مجموع از امريكا خوشم اومد، انتظارش رو نداشتم. البته همين گروه اگر در كانادا هم مي بودند قطعا همين قدر خوش ميگذشت. من همون تورنتو رو هم نگشتم واقعا.
خلاصه كه ايشالا قسمت همه بشه يه سفر برن امريكا.

پ.ن. دوتا پرواز سه ساعته در پيش دارم. گاد بلس مي...

Wednesday, May 01, 2013

3297. Miami


اومدم ميامي، شهر قشنگيه تا اينجا كه توي راه ديدم. همزمان حس دوبي و شمال رو بهم ميده. گويا قراره باروني باشه چند روز، ولي خوب مهم نيست. با بچه ها خوش ميگذره كلا.
فرودگاهها كم و بيش شبيه هم هستن، سايز شون يه كم فرق داره فقط. خوب بودن همه شون. ديشب خواب ديدم بعد از چهارماه فرستادنم پرواز و هيشكي رو نميشناسم و پرواز هم يه جاي جديد بود توي عربستان! خيلي حس بدي بود...