Wednesday, June 30, 2010

347.کاملیت و جامعیت







عربی، یکی از کاملترین و دقیق ترین و همه چی ترین زبانهای دنیا
برای دو کلمه "برف" و "یخ" یک کلمه معادل داره: الثلج

چقدر به این مصریهای بیچاره میخندیدیم که "* seperait wiz snow" میخواستن
بیچاره ها از عربی ترجمه میکردن خوب





* sprite with ice


346.








کلی اقلام کپَک زده از توی یخچال ریختم بیرون
و ایضا مقادیری سیب زمینی و پیاز جوونه زده
واسه خودم مردی شدم





345. (چه فرقی میکنه کجا) اتفاق افتاد







- یه آدمی هست میخوام باهاش آشنا بشی
+ ممنون، صرف شد!
- آخه خودت رو معطلِ چی کردی؟
+ معطل نکردم. حوصله ندارم، وقت نیزهم، چند ماه دیگه باید بیفتم دنبال کارای کانادا رفتن، یکی رو اینجا مَچَل کنم که چی؟
- حالا شاید اصلا قسمت تو کانادا رفتن نباشه، از کجا می دونی. شاید قسمت باشه همینجا بمونی.
+ قسمتِ من غلط کرده، این دفعه اون به ساز من میرقصه



من تو دهنِ این قسمت میزنم



پ.ن. معرفی اصلا روش خوبی نیست. بعدا عواقبش دومَن همه رو میگیره
باورکن



344.







نگوییم "خو" بگوییم "خوب"
نگوییم "پَ" بگوییم "پس"
نگوییم "پَن" بگوییم "پنج"


جان عزیزتون کلمات رو کامل ادا کنید
این طرز حرف زدن(در واقع حرف نزدن) اصلا محاوره ای نیست به خدا
حالا نمیگید هم نگید، اقلا کامل بنویسیدشون
تن آدم مور مور میشه به امام


343.







دو روزه که از اس ام اس ها و تلفنهای DU خبری نیست، نگرانشونم!

هرچند که دفعه آخر کاملا اتمام حجت کردن و دیگه وقت عمل کردنشونه احتمالا
من نمیدونم چرا موقع پر کردن فرمهاشون انقدر صداقتم قلمبه شده بود و همه مشخصاتم رو کامل نوشتم!





Tuesday, June 29, 2010

342.رویش ناگزیر جوانه ها






گلدونم (م؟!)... باشه بابا، گلدونش از یه جای خیلی بیربطی جوونه زده
کلی ذوق کردم دیدمش، یعنی فکر کنم اگه پسرم دندون درمیاورد انقدر خوشحال نمیشدم!
خوب که بهش نگاه میکنم میبینم که پیشرفتش توی این یک سال خیلی بیشتر از من بوده





341.






یه صفحه درباره "پناهگاه ضد سانسور" داستان نوشته
نکرده یه خط آدرسش رو بذاره
دلتون هم خوشه که رسانه شمایید
واقعا که






340. لابد یه چیزی هست






دقت کردین وقتی آرنجتون میخوره یه جایی چه درد نفس گیری داره؟
بیخود نیست که اینجوری براش معادل سازی کردن.
حالا هی بشینین بگین اینا شِر و وِر (عبارت درستش یه چیز دیگه ست البته) میگن




پ.ن. فونت اینجا درشت شده چون من چشمم نمی بینه
میدونم زیاد جالب نیست، ولی دیگه شرمنده. پیریه و هزار مشکل



339. یوهاهاها، ):





برنامه ماه دیگه م روگرفتم، چندان جالب نیست
یعنی هرچی درخواست داده بودم محض رضای خدا یکیش روهم بهم نداده
مهم هم نیست چندان


11 و 12 جولای off هستم. یوهاهاهاها
یه فکری باید بکنم برم یه جایی فینال روببینم اقلا
ازبس هم که همه آرژانتینی هستن امسال شانس من
آدم قابل اعتماد پیدا نمیشه باهاش بری بازی ببینی.

خودم تنهایی میرم اصلا،مثل همیشه وهمه جا . خیلی هم بهتره تازه



میبینم 11 جولای رو که بچه های شب کار یکی یکی ریپورت سیک می کنن یا دارن میزنن تو سرخودشون که شیفتشون روعوض کنن. یوهاهاها. خوب شد من برای این شب درخواست off نداده بودم وگرنه اینم بهم نمیداد. از دستشون دررفت یه کار مفیدکردن یه بار





پ.ن. این رو از دست ندین: (Tim Tam ,classic dark ( Arnott's
اگردر محل زندگی شما مثل دهات ما ازاین چیزا پیدا میشه. خوشمزه ست


ولی من الان ازاون بیسکوییت سوییسی ها میخوام که اون دوست داشت. دیگه هیچ جا ندیدم ازشون!




338. بر سر دوراهی








پیداکردن چند تار مو لای کتاب حمید مصدق که پارسال این روزها کنارتختم بود...
چرا این روزا باید پیداش میکردم آخه! فرقی هم نمیکنه شاید،هروقت دیگری هم بود همین قدر جا میخوردم.
مال فردای شبی بود که رفتی، از روی بالش برشون داشتم...

حالا آتیش شون بزنم که ظاهر بشی
یا نگهش دارم وقتی خیلی پولدارشدم بدم ازش"دی اِن اِی" دربیارن و یکی شبیهت برام بسازن؟




Monday, June 28, 2010

337. عجب صبری خدا دارد









به طرز بدتر از همیشه ای بی حوصله هستم
تنبلیم میشه پُستهای بلند رو بخونم
تنبلیم میشه مثل آدم فیلم ببینم، هی میزنم بره جلو
آهنگ میخوام گوش بدم فوقش دو دقیقه بعد میزنم آهنگ بعدی ( غیر از "شب بی من رفتن " گوگوش که میزارمش روی تکرار)
کلیپ 3:40 دقیقه ای رو حوصله نمی کنم حتی، هی میزنم بره جلو!

چرا انقدر بی صبر شدم من؟




پ.ن. ساعت 3:20 صبحه و من اینجا پلاسم هنوز. اه



336. لهجه








اینایی که به شهره آغداشلو تیکه میندازن که همیشه نقش زنهای شرقی رو بازی می کنه "چون خودش دوست داره، نه اینکه چون نمیتونه انگلیسی رو بدون لهجه صحبت کنه!". ابن دوستان بد نیست گاهی هم فیلمهای پنه لوپه کروز رو نگاه کنن که لهجه ش با اعصاب آدم بازی می کنه.
فقط به خودیها گیر میدیم یا اینکه چون اون جوونه (خوشگل هم که نیست آخه!) اشکال نداره؟

من هیچ حس طرفداری سینه چاکی نسبت به شهره آغداشلو ندارم.
کلا گفتم






335. در راستای تصمیمات ژوکر







دیروز یک عکسهایی از ونکوور دیدم که... نابود شدم رسما
من حتما کارم تموم بشه تورونتو باید برم ونکوور زندگی کنم
البته یه مدتی، بعدش که باید برم اروپا دیگه
همون قضیه ی دهات و سوییس و اینا...




پ.ن. کلا من چون زیاد تغییر دوست ندارم، تصمیم گرفتم بعد از اینکه رفتم کانادا تا جاییکه می تونم یه جا نمونم زیاد و به زور خودم رو مجبور کنم که جابجا بشم. در راستای لج کشیدن با خود



Sunday, June 27, 2010

334. Emegency Drills



:(Moments before interview,practicing)



?Which one has the priority, Protection or Location -
Giggling) First Protection and then POSITION) +



کوفت

333. بالاخره





دیشب خواب دیدم یکی بهم گفت این امتحان آیلتس که دادم امتحان اصلی نبوده و فقط یه آزمون آزمایشی بوده و امتحان اصلی سالی یکبار برگزار میشه! همونجا تو خواب حالم بد شد واقعا. خوب شد خواب بود.




امروز اینترویو داشتم.خوب بود. تموم شد.
شد یه خبر خوب در یک سالگرد بد
چیزی از تلخیش کم نمی کنه
مثل اینکه دستت مدتها پیش سوخته باشه و فکر کنی مثلا یه انگشتر الماس دستت کنی زشتیش کمتر تو ذوق می زنه




Saturday, June 26, 2010

332. باز از آن کوچه گذشتم








فرودگاه دوبی، ترمینال 1...
زیاد با پارسال فرقی نکرده
فقط این دفعه من دیگه کسی رو بدرقه نمی کردم




331. من به بی تویی دچار و...







26 ژوئن - 26 ژوئن


تو بگو " یک سال کافی نیست؟"
من میگم ...
هیچی نمی گم


حقیقت کوچک را واژگانیست روشن
حقیقت بزرگ را اما، سکوتی عظیم است
" تاگور"









پ.ن. چرا،کافیه
برای عادت کردن.
نه به جای خالیت
که به دردش.
عادت کردم، نگران نباش








خوبه که یادت نیست، یکی باید فراموش کنه اقلا

Friday, June 25, 2010

330. ساعت،روز،ماه، لعنت







سردردِ دیگه شده یه بخش ثابت. چند دقیقه ای که قطع میشه انگار یه چیزی گم کردم
امشب هم که سیر صعودی داره طی میکنه
اصلا هم حالم خیلی خوبه
اصلا هم به پارسال این موقع فکر نمیکنم
که دیگه آخرای اسباب کشی بود و ساعت 2 تازه نشستیم به شامپاین خوردن!
شامپاین، من که آخرین شبِ بودنت رو جشن گرفته بودم
و تو که یک شروع جدید رو

کاش میشد زندگی رو یه جوری برنامه ریزی کرد که یه تاریخهایی هیچ وقت تکرار نشن
کاش الان خونه بودم و روی مبلم نشسته بودم، جای پارسال تو


چقدر امشبِ تو با پارسال فرق میکنه
چقدر همه این 364 روزِ من همه شبیه هم بود.
شبیه که نه. منصفانه بخوام قضاوت کنم، یکی بدتر از دیگری



به این نتیجه رسیدم که مقدار اشکهای یک آدم یک مقدار ثابت و محدوده
من همشون رو در عرض چندماه مصرف کردم و تموم شد و رفت خوشبختانه
حداقل این یک فایده رو داشت سالی که گذشت





329....Brazil, great Brazil






با خلبان برزیلیمون رفتیم روی رستوران هتل بازی رو دیدیم
انقدر که من هیجان زده شدم، اون به اون شدت عکس العمل نشون نداد. خودش رو کترل میکرد بیچاره
هر چند دقیقه یه بار با تعجب برمیگشت نگام میکرد.
نمیدونم چرا به انگلیسی ابراز احساسات میکردم حالا!
اون هی به زبون خودش(پرتغالی) خیلی یواش بد و بیراه میگفت و هی هم معذرت خواهی میکرد.

چقدرم لوس تموم شد! آخرش انقدر خسته شده بودم انگار 90 دقیقه دویدم!





پ.ن. آخرین باری که فوتبال دیدم پارسال همین روزا بود، که با دست بند سبز رفته بودن توی زمین.یادش بخیر




328. دست به دست کنید، بزنید تو سرش








یه سری آدم هستن که پای تمام پستهای مربوط به ج ن ب ش سبز یا موسوی یا همه موارد مربوط به اینها، تاکید میکنم: تمام پستها، کامنت میزارن که: کشتارهای دهه شصت رو فراموش نکنید، چرا موسوی ابراز ندامت نمی کنه درباره این مساله، اگه راست میگه چطور اون موقع هیچی نمی گفت ، قضیه اون کشتارها باید معلوم بشه، خودش مقصره ومواظب باشیم دوباره گول نخوریم و اصلا این آدم باید بره بمیره و ...

خیلی وقته میخوام به این آدمها بگم که : بکشید بیرون دیگه بابا از این سوژه تکراری. اه

همین جوری که به اون قضایا گیر نداده دهنش رو سرویس کردن و کلی هم انگ بهش زدن، حالا توی این هاگیر واگیر بیاد بگه که اون کار هم که در زمان ام ا م بوده و رییس جمهوری آقا، غلط بوده... هیچی دیگه رسما بگیرن ببرنش و خدمتش برسن.

بعد اون وقت مشکل شما حل میشه؟ اون آدمها زنده میشن یا مثلا انتقامشون گرفته میشه اینجوری؟
بالاخره باید یکی باشه که اقلا همین بیانیه ها رو بده دیگه. میخوام ببینم گزینه بهتری سراغ دارن اینها؟ مخملباف؟ سازگارا؟ کی؟


یه کم واقع بین باشین لطفا
الان وقت تسویه حساب نیست
هیچ کس هم یادش نرفته دهه شصت چه اتفاقی افتاد،انقدر حافظه تون رو به رخ بقیه نکشید



اینا رو ننوشتم که اونا بخونن که میدونم غیر از تک و توک دوستام کسی اینجا رو نمی خونه
نوشتم که دلم خنک بشه. خیلی وقت بود این مطلب داشت مغز و اعصابم رو می خورد
آخِیش



327. ! It happened in Dhaka





...Everywhere is so messy here +

Yes, we love Messi, He is the best. viva Argantina -

! +




به طرز باورنکردنی ای پرچم آرژانتین از در و دیوارو پنجره و تیر چراغ برق آویزونه توی شهر. حتی بالای ساختمونهای نیمه ساز! بنگلادشه دیگه، بیشتر از این هم نباید انتظار داشت




Thursday, June 24, 2010

326.For that very special one who fears nothing






A man who fears nothing is a man who loves nothing
?and if you love nothing, what's the joy in your life






325. Definition







70 کیلومتر رانندگی میکردم تا برسم به تو، اصلا نمی فهمیدم چطور گذشت (خیلی وقتا یه چُرتی هم میزدم تو راه!)
15 کیلومتر می خوام برم تا شرکت، جونم بالا میاد و هی 30 ثانیه یه بار ساعت رو نگاه می کنم و کیلومتر شمار و هی غر میزنم که چقدر راه کِش میاد!
به این میگن "نسبیت"

- نخیر، میگن حماقت

حالا هرچی...



Wednesday, June 23, 2010

324. افول ستاره درخشان عالم مجاز









اینم از دادگاه این جناب درخشان
مردک نون به نرخ روز خور هرچی از دهنش دراومده گفته، حالا میخواد با یه توبه همه چی رو ماستمالی کنه.فکر کرده اینا هم خدا هستن که با توبه سر و ته قضیه هم بیاد
همیشه منتظربود ببینه بقیه چی میگن، این مخالفت کنه و کلی هم سفسطه بافی و همه رو هم مسخره کنه.

یادش بخیر جوونیهاش حالش خوب بود نسبتا، اون موقع که توی روزنامه آریا یه ستون داشت، "دهکده جهانی" یا یه چیزی تو همین مایه ها، 10 سال پیش تقریبا...

اینهمه آدم بدبخت که تازه هیچی هم نگفتن زندگیشون به فنا رفته، بعد اینا چرا فکر میکنن که این تحفه داره "قربانی" میشه؟!!
مگه برنگشت به آغوش عدل و رافت ا.ن. عزیزش که انقدر سنگش رو به سینه میزد؟ حالا حالش رو ببره.

حقشه کانادا تابعیت این موجود رو کنسل کنه اصلا. آدم قحطه مگه!





پ.ن. تمرین دموکراسی و این حرفا باشه برای بعد. این آدم بدجوری عصبانیم میکنه




323. داکا، بنگلادش









چقدر بدبخت شدم که برای یه "داکا" رفتن انقدر باید منت اینا رو بکشم و درگیر کاغذ بازیشون بشم...
ابله، "پاریس" که نیست. گیر نده دیگه




Tuesday, June 22, 2010

322. هرکی هرجور راحته. اَه








یک ساله منتظرم ببینم منظورت چیه
یک ساله منتظرم ببینم بالاخره کی جو تو رو هم میگیره
یک ساله منتظرم...


ملت یک ساله دارن میزنن تو سر خودشون و هی عکس ها و خبرها و ویدیوهای ج ن ب ش شر می کنن و عمده حرف و مطالبشون اینهاست، اون وقت این دوست عزیز همچنان با جدیت هرچه تمام تر ویدیو ها و اخبار مربوط به سگها و گاهی هم حیوانات دیگه رو شر میکنه که اطلاعات عمومی دوستان بالا بره. فوقش هم دو سه تا خبر در ماه درباره بیل کلینتون میزاره که یکیش درباره سگ ایشونه

حتی جام جهانی هم نتونست ذره ای در اراده این عزیز خلل و تغییری ایجاد کنه! من نمیدونم اینهمه سال توی انگلیس چطور فوتبالی نشده

حیف که داریم تمرین دموکراسی می کنیم
حیف که سعی می کنیم به سلیقه هم احترام بزاریم
حیف که انسانهای منورالمایند ی هستیم

متاسفانه فقط می تونم بابت اینهمه پشتکار بهش تبریک بگم





321. نمیری تا خودم بکشمت








تا حالا اصرار داشتن مواظب باشن گناه نکنیم که به زور هلمون بدن تو بهشت
حالا گیر دادن که به زور سالم نگهمون دارن
لابد که زنده بمونیم بعد خودشون با خیال راحت بکشنمون



در راستای ممنوعیت سولاریوم و سیگار و... (این لیست ادامه دارد)





Monday, June 21, 2010

320. ژوکر هستم یک مستضعف








الان که به جر زدنها و شلوغ بازیهای دیشبم سر بازی برزیل فکر میکنم شرمنده میشم نسبتا
هرکی نمی دونسته فکر کرده که دارم بازی رو از سه تا شبکه مختلف دنبال می کنم!
خبر نداشتن که فقط نتایج رو میدیدم، متاسفانه

جوگیر شدن که شاخ و دم نداره



پ.ن. شانس آوردن که بازی رو نمی دیدم



319. هماهنگی جهان هستی








دماغم کیپ شده و دهنم سرویس


لیبل: ما همه با هم هستیم، چو عضوی به درد آورد...، و غیره






318. چه مرگته باز؟!


.
.
.
.
.

سر درد
سر درد
سر درد

سر دردی که روزهاست قطع نمیشه
چشمام داره از حدقه درمیاد کم کم
حتی غرق شدن توی تخت هم کمکی نمی کنه

یا میگرن گرفتم لابد یا سینوزیت!

تهران هم نیستم اقلا بندازمش گردن پارازیت و آلودگی هوا


پ.ن. سری که درد نمیکنه، دستمال نمی بندن
سری هم که درد می کنه با دستمال بستن خوب نمیشه

.
.
.
.
.



317. قحطیه لابد








ما یه مداد تراش چینی هم که میخوایم بگیریم صد دفعه بالا پایینش می کنیم و گارانتیش رو چک می کنیم
و با کلی سلام و صلوات دیگه مجبوریم بگیریمش دیگه، غیر از جنس چینیش که گیر نمیاد

من نمی دونم ملت چطور با این شجاعت میرن زن چینی می گیرن آخه؟!
شایدم عمدیه. بعد از 6 ماه خراب میشه، عوضش می کنن





Sunday, June 20, 2010

316. حالا هرچی...






من تو را دوست دارم
ولی از "
ما" می‌ترسم.

حسین پناهی



فکر کنم منظور تو هم همین بود،نه؟ یا یه چیزی تو همین مایه ها
مثلا

من دوستت دارم
ولی نه اونقدر که یه عمر خودم رو بدبخت کنم




ب
حث ترس نیست
بحث خواستن و نخواستنه
به همین سادگی،به همین بی مزگی





315. واقعا که!






تو صفحه خودش لینکها و عکسهای ج ن ب ش رو شِر میکنه و فضای سبز و اینا کلا
بحثها و کُریهای فوتبالش رو می بره تو صفحه های مردم
همچین موجودیه



پ.ن.خودم رو عرض می کنم
شرمنده




314. این از این







مرسی جناب خدای بزرگ


نمی خواد دیگه زحمت بکشی، خودشون بُردن
شما به کار خودت بِرِس


تابلو بود که برزیل میبره
اگه راست میگی وضع خر تو خر این جهان هستی ت رو جمع کن یه جوری




313. ای خدای گُنده







جناب آقای خدا خان!

یکساله کلا حواست نیست ها
عز و جز کردن و استغاثه های (درست نوشتم؟!) من که کشک بود ظاهرا
اونم از بساط مملکت که به باد رفت که رفت، هنوزم ادامه داره
بقیه ش هم کلا به همین منوال دیگه
هی "مرا بخوانید؛ مرا بخوانید..." همین؟ بخوانیم که آخرش هی بگی: خییییط



اقلا یه گوشه چشمی به جام جهانی داشته باش
این چه وضعشه آخه، همه یکی یکی دارن میرن تو باقالیها، اسمش هم میزارن جام شگفتیها!


خلاصه که دل به کار بده یه کم
ببینم امشب چه میکنی ها

راستی، جهت اطلاعت برزیل اونه که لباسش سبز و زرده


مچکرم
لطف عالی مستدام (اینجوری مینویسنش؟!)








پ.ن. کلمه هایی که بلدی بنویسی استفاده کن خوب. مگه مجبوری؟!
یه زمانی کلی ادعام میشد که دیکته م خوبه. جوونی هی هی هی...


312. چه میشه گفت؟ چه میشه کرد؟








به مادری که یه بچه ش مریضه ولی خونه خودش میمونه
و دوتا بچه دیگه ش هم دورن و پیشش نیستن
و بغضش رو مخفی می کنه که ناراحت نشن
چی باید گفت؟

ه ی چ ی
هیچی نمیشه گفت
باید هرچه زودترخداحافظی کرد و تلفن رو گذاشت




پ.ن. به اون بچه ها چی باید گفت؟ بی معرفت؟ مستقل؟ خودخواه؟ یا چی؟





311. تکرار تاریخ









یعنی همون کاری که روزنامه ها با زندگی و کنکور من کردن ده سال پیش
الان اینترنت و گودر و شبکه های اجتماعی دارن تکرارش می کنن
همین چند روزی که من امتحان دارم همه هم به شدت فعالتر شدن ...



واضح و مبرهن است که تقصیر خودمه، روزنامه و اینترنت بهانه...




310. اپیدمی







Get Lost -
I have it all +




309. مرا ببوس




گاهی که خواب هستم...





بیدار نمیشم، به روت نمیارم
قول می دم



Saturday, June 19, 2010

308.








صدبار دیگه هم که این میل باکس رو زیر و رو کنم هیچ ایمیلی ازت پیدا نمی کنم
صدبار دیگه هم که این صفحه ها رو رفرش کنم اثری ازت توشون پیدا نمیشه
و من احمق خوش باوری هستم که به معجزه اعتقادی ندارم
و لکن مرض دارم گویا !
اصلا هم دلیلی نداره که ایمیلی درکار باشه یا اس ام اسی یا کامنتی یا هیچ کوفت دیگه ای
پاک نشدنم هم از لیست دوستات بابت پاره ای ملاحظاته، درک می کنم

تو رو خوب درک می کنم
خودم رو نمی تونم درک کنم. مشکل اینه.
البته مشکلی هم نیست
زندگی همینه دیگه، بالاخره باید بگذره
اینجوری نه، یه جور دیگه. چه فرقی داره




خسته م و بد اخلاقم ونگران یه نتیجه آزمایش و امتحان دارم و حوصله ندارم وباز افتادم به چرت و پرت گفتن
تقصیر تو نیست، هیچ ربطی هم به تو نداره. نگران نباش




307. پیغام







دوستت گفت اگه دیدمت بهت سلام برسونم
پا شو بیا ببینمت اقلا پیغام دوستت رو بهت بدم



آخ که اگه ببینمت






306. تنبلی کار زشته








میگه - حالا که همش سر کاری و درس داری، یکی رو بیار که خونه رو تمیز کنه و کارات رو بکنه که به دَرسِت برسی
میگم: کاش میشد یکی رو بیارم که درس ها رو بخونه و من به کارها و اوضاع خونه برسم






305. ای تووو روووحت








بالاخره برنزه بودن جُرمه چون مثلا ملت خوشگل میشن وتحریک کننده (بی شعور بی جنبه!) یا چون استفاده از سولاریوم سرطان زاست؟
بعد اون وقت این سولاریوم یکی از چندین روش برنزه کردنه، ازکجا تشخیص میدن که چه جوری برنزه کرده طرف که جریمه ش میکنن؟

و اینگونه است که مردم رو میکُشن که به سلامتیشون لطمه نخوره





304. اندر آداب همسایه آزاری









یکی از مهمترین ویژگیهای خونه بعدیم اینه که حتما باید توی یه ساختمونی باشه که همه خونه هاش حداکثر یک خوابه باشن که امکان وجود همسایه بچه دار به حداقل برسه
از بس که آرامش ندارم از دست این توله جن ها!
کی گفته مدرسه باید تابستون تعطیل باشه؟!!!


پ.ن. منم میدونم که تقصیر اینها نیست و اشکال از جن های بزرگتر است ولی فرقی در اصل قضیه نداره

پ.ن.2. کلا از همسایه شانس نداریم که! اون از افغانستان و عراق و روسیه، اینم از خونه بغلی...





Friday, June 18, 2010

303. مرد نیک روزگار نوجوانی ما را چه میشود آیا کُلا





این نیک آهنگ یه روزی واسه خودش که هیچی، واسه من هم کسی بود
روزایی که سر راه مدرسه حتما باید عصر آزادگان و بقیه مشابهات رو می خریدم وگرنه روزم روز نمیشد
زمانی که 29 اسفند تو خر تو خریهای شب عید رفتم گشتم کتاب مشترک نیک آهنگ و ابراهیم نبوی رو گیر آوردم ساعت 9 شب!
تقریبا برمیگرده به 10 سال پیش... کنکور بود و روزنامه ها و انتخابات مجلس ششم و بحث های من با همه! نمی دونم " فرِن" که این روزها با خبرها سرو کار داره اون روزها و بال بال زدنهای من و بحثهای سر زنگ دیفرانسل رو یادش هست...

چرا اینقدر فالش میزنه این جناب خوش آهنگ؟ زیادی بیمزه داره تند میره دیگه
شایدم من دارم زیادی با تعصب به قضیه نگاه می کنم
نمی دونم، ولی خیلی کاریکاتورها هستن که نقد تندی هم دارن ولی نیش نمی زنن
شایدم حسودیم شده که داره انقدر بی پروا خلاف جهت آب شنا می کنه
نه، این آخری نیست مطمئنا
سعی می کنم قضاوت نکنم
سعی می کنم







302. والله به خدا









آخرش من یه روز میرم توی یه دِه زندگی می کنم
حالا ببین کی گفتم
یه دِهی توی سوییس مثلا یا بلژیک یا حالا اگرم نشد دیگه جهنم، فرانسه هم بد نیست
فقط سختیش اینه که باید خیلی پولداربشم قبلش






301. شب جمعه ای که سرکار باشی،طبق معمول








وقتی که بزرگترین آرزوت رسیدن به تختت و بالشت واون روبالشی کذایی باشه


دیشب شب آرزوها بوده گویا
چه فرقی داره
هرشب برای من شب آرزوهاست
آرزوهای بزرگ...
و دست نیافتنی

(هیچ ربطی هم به مثبت اندیشی و قدرت بیکران ذهن خلاق و اینا نداره. هیچکدومش جواب نداد)






Thursday, June 17, 2010

300. از صبری که داری و رنجی که می بری










کاش دوری فقط دلتنگی باشه و نگرانی همراهش نباشه
دلتنگی رو میشه تحمل کرد اگر شاد باشه و راحت باشه و نگرانش نباشی


ما می خواستیم برای جنبشمون تولد یکسالگی بگیریم که ثابت کنیم هنوز ادامه داره و سر حرفش هم هست
که اصرار داشتن دیگه تموم شده و خاموش شده و چیزی ازش باقی نمونده
خودشون زحمتش رو کشیدن و با این بگیر و ببند ها و حمله ها و لشکرکشیها سالگرد گرفتن برامون و به خودشون یادآوری کردن که هیچ چیز تموم نشده.
مهم این بود که خیابونها پُر بشه که شد، چه فرقی داره که با لباس و دستبند سبز پُر بشه یا با سرباز و باتوم. چیدن این همه سرباز توی تک تک خیابونها خودش به اندازه کافی نشون میده که جنبش زنده ست و ما هم بیشماریم



صبر داشته باش فاطمه...






پ.ن. چقدر خوبه که خوبی و راحتی و جات امن ه و راضی هستی و نگرانت نیستم
دلتنگی رو میشه تحمل کرد وقتی که تو خوب باشی و خوشحال





299. نفسی که نمیشه کشید








آدم به بعضی چیزا هیچ وقت عادت نمی کنه
مثل نفس کشیدن از دهن
خ ف ه شدم م م م م م


تازه با این وضعیت دماغ شب هم باید برم سرکار
امشب و فردا شب و شبهای دگر هم...





298. زخمهای زندگی










در زندگی گندهایی هست که زدی و کاریش هم نمیشه کرد و به هیچ کس هم نمیشه گفت و تو وبلاگ هم نمیشه نوشت و با گذشت زمان هم چیزی از دردناکیش کم نمیشه و خلاصه حالا حالاها روحت را میخراشد...



یه روزی بهش میگم ولی، شاید یه کم سبک بشم. شاید...
اگر بخواد بدونه
فکر نکنم بخواد




Wednesday, June 16, 2010

297. ویروس شِیر می کنیم









از دست این وحید آن لاین
برادر من! خوب سرماخوردی استراحت کن
چرا هی مطلب شِیر میکنی که ویرووسها هم باهاش منتقل بشه؟!
هی گفتم من چرا سرماخوردم ها! بفرما، بسکه نشستم مطالب ایشون رو خوندم

حالا که دیگه گذشت. ایشالله زودتر خوب بشیم





296. ناشکری










آقا اینجا کانالهایی که بازیها رو پخش می کنن پولی هستن
حالا بشینین پشت سر ص د ا و س ی م ا بد بگید و خیابانی رو نفرین کنید



نیستی که بریم باراستی بازیها رو ببینیم و کُری بخونیم...
فینال رو بگو، تماشای قهرمانی برزیل توی باراستی، چه حالی میده!
حتی نمی دونم طرفدار چه تیمی هستی! شرم آوره... چی می دونم من از تو؟!
لابد ایتالیا یا آرژانتین. استقلالی ها طرفدار اینا هستن معمولا...
حیف شد که نیستی ها...






295. نسبت طُفیلی






در راستای گشت نسبت:

- (خطاب به ملت بزرگ ایران) : شما با ایشون چه نسبتی دارین؟
+ همینو بگو! ایشون به زور خودشون رو غالب کردن به ما



* ایشون: رییس جمهور منتصب!

294. ما سه تا رو کجا می برید؟!





"ماموریت بعدی جهانی ملت بزرگ ایران* ، نجات ملت تحت ستم امریکاست"




پ.ن.1 باز تو خودت رو قاطی ما کردی قُزمیت؟!
پ.ن2. همون ملت ایران رو نجات دادی کافیه .در اثر عملیات نجاتت سر از قبرستون در آوردن، یه کم کمتر فداکاری کن بزار بقیه در ظلم و بدبختی بمونن، زنده بمونن
پ.ن.3. فقط دولت های حقیر خودشون رو پشت سر ملت های بزرگ قایم می کنن (خبر مرگت بگو: برنامه جهانی دولت ج ا ، پای ما رو چرا میکشی وسط)

* اغتشاشگران دیروز و خس و خاشاک پریروز (یه حالی ازت بگیرن در فردایی نه چندان دور که حرف زدن یادت بره، هرچند که هیچ وقت یاد نگرفتی)


شنیده ها حاکیست که پس از انتشار این سخن رینی در بلاد کفر و ستم، امریکا ، آمار خودکشی و نیز مهاجرت در میان این ملت ستم زده افزایش چشمگیری یافت



ملت بزرگ ایران بار دیگر برای بار شونصد و شصت و شیش هزارم از این موجود اعلام برائت کردو افزود :"این با ما نیست ها، گفته باشیم"






Monday, June 14, 2010

293. مصیبتی به نام du










اینجا یه مخابرات خصوصی داره به نام "دوو" ، تو مایه های ایرانسل
مصیبتی شده و اعصاب من رو دائما منور می کنه
به هر زبونی هم میگیم دست از سر کچل من بردارین حالیشون نمی شه
الکی الکی ما رو بدهکار کردن و هی هم پیغام پسغام میفرستن
می خوام برم شماره م رو عوض کنم از دستشون

ساعت 7 شب اس ام اس زدن که همین امروز باید بیای بدهیت رو بدی
عجب گیری کردیم ها !

اه





292.








... قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
... تا بوت مگربشنوم ازرخنه تابوت






Sunday, June 13, 2010

291. مشکل






و سردمدارانش مشکل عقلانی




290. تو که نیستی که ببینی...





از همچین روزی شروع شد
بیقراری برای برگشتن از سرکار که بشینم توی ماشین و رادیو فردا رو روشن کنم ببینم چه خبر جدیدی هست
رانندگی های طولانی همراه با رادیو. شنیدن خبرهای دست گیریها و بهت و ناباوری و تکراراین جمله که "مگه میشه این رو بگیرن؟!"
گرفتند و شد
هنوز یادمه مصاحبه با همسر ز ی د ا ب ا د ی رو که جریان دستگیریش رو تعریف میکرد. توی خیابون شیخ زاید بودم، نزدیک ایستگاه مترو، داشتم میومدم پیشت که ترسم و نگرانی و بُهتم رو باهات تقسیم کنم. داشتم میومدم که بشینیم باهم یه چشم به تلویزیون و یه چشم به اینترنت و صفحاتی که هر دقیقه رفرش می کردیم و کلی خبر جدید اضافه میشد هربار. میومدم که هردو ساعت یه بار ازت بپرسم " یعنی چی میشه؟" (انگار که توباید همه جوابها رو بدونی ) و تو جواب بدی "نمی دونم، ولی این یه شروع خوبه. یه اتفاقی افتاده که نمیشه جلوش رو گرفت" و من که خوشحال میشدم از جوابت و امیدوار و شجاع و قوی...
همیشه حق با تو بود، هرچی که میگفتی
همیشه حق با تو هست، هرچی که بگی




حالا نیستی و من تنهایی خبرها رو دنبال میکنم ونیستی که باهم حرف بزنیم دربارشون
نمی دونم هنوز هم هیجان پارسال رو داری یا نه
نمی دونم به پارسال این موقع اصلا فکر می کنی یا نه
فقط می دونم که الان نبودنت از همیشه سخت تره و جات از همیشه خالی تر
میترسم و نگرانم
و روزهای بدتری در پیشه




289. خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی




همین امروز صبح که باید زود بیدار میشدم و هزارتا کار داشتم باید میومدی به خوابم؟
که بخوابم تا لنگ ظهر و به هیچی نرسم...
اقلا تو خواب یه کم مهربون باش!

- تعبیر مهربون بودن توی خواب خوب نیست

بیخیال، من دیگه به تعبیر و تفسیر و تقدیر و حکمت و معجزه و هیچی اعتقاد ندارم



الان یادم اومد
پارسال یه شبی مثل دیشب که بعد از یه روز خسته کننده و نه چندان خوشایند که تنها اتفاق خوبش رای دادن و دیدن هیجان و شادی مردم بود، با تعجب و ناراحتی از اخبار ضد ونقیض با وجود صدای تلویزیون خوابیده بودم که حدود ساعت سه اومدی بخوابی و گفتی مبارکه، ا ن برنده شد.
هنوز یادمه که چقدر عصبانی شدم از دستت و گفتم شوخی مسخره ای بود (یا چیزی تو همین مایه ها، خلاصه یه غری بهت زدم). شاکی بودم که از خواب نصفه نیمه بیدارم کردی برای یه شایعه...
ساعت 8 که از خواب بیدار شدیم و بدو بدو تلویزیون و کامپیوتر رو روشن کردیم دیدم که ظاهرا خیلی هم شایعه نبوده...
عجب شب نحسی بود...








Saturday, June 12, 2010

288. من موش نیستم








رفتم آزمایش خون بدم
دکتره میگه: نگاه نکن که حالت بد نشه
یاد عکسها و فیلمهای پر از خون و خونریزی این یک سال افتادم
تو دلم گفتم من ایرانیم، ما پوستمون کلفته
چیزی نگفتم و زُل زدم به سرنگ






287. پارسال این موقع





من (دَمَغ و بی حوصله،4 بعد از ظهر)- من دارم میرم رای بدم، میای؟
+ اگه اخمات رو باز کنی و قیافه نگیری آره... می خوای بری رای بدی واقعا؟
من- دیگه با این چیزی که اینا نشون میدن و این همه آدمی که رفتن تابلوئه که م و س و ی برنده شده، احتیاجی به دوتا رای ما ندارن. میخوام برم ببینم چه خبره



پارسال این موقع در این مملکت نیم وجبی دیکتاتوری که من هستم، شونصدتا شعبه اخذ رای گذاشته بودن برای انتخابات ایران که واقعا جای تعجب داشت!




پ.ن. خوش باوری که ما بودیم...




Friday, June 11, 2010

286. در حد شوخی دستی






پارسال رای هامون رو بالا کشیدن رفت
امسال وبلاگها مون رو ف ی ل ت ر می کنن
سال دیگه...



سوم تیر کم بود، امسال باید 22 خرداد روهم تسلیت بگیم



پ.ن. وبلاگ شخصی، جرائم رایانه ای؟ گرفتین ما رو یا چی کلا؟




285. اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت





پارسال این روزها ...
نگرانی، این سوال تکراری که : یعنی چی میشه؟
حاضر غایب کردن هر روزه که ببینی همه سالم هستن یا نه
هرشب3 خوابیدن و 8 بیدار شدن که زودتر خبرهای جدید روبگیریم
بهت و ناباوری با شنیدم هر خبر که : مگه میشه؟! کردند و شد...

چقدر خوب بود که اینجا بودی، نمی تونم تصورش رو بکنم حتی که این روزهای تلخ و دوست نداشتنی رو چطور میتونستم بدون وجودت تحمل کنم. اشکهایی که یه لحظه با شنیدن خبرهای درگیریها و دستگیریها و کشت و کشتار ها سرازیر میشد و یه لحظه با دیدن اسبابهایی که نصفه و نیمه جمع شده بودن و یادآوری اینکه دیگه وقتی نمونده...





عزیزی دارم که بیمارستانه. لطفا دعا کنید براش (برام)



Thursday, June 10, 2010

284.Included, Excluded








لاورف: تحریم ها تاثیری بر فروش اس ۳۰۰ به ایران ندارد



بر فروش توپولوفها چطور؟


عوضی! پس تحریم کردین که کتابهای آنتوان چخوف توی ایران اجازه پخش نداشته باشه؟!







283.








پارسال این موقع داشتیم به پیش بینی های قاسم شعله سعدی درباره بروز هرج و مرج و آشوب بعد از انتخابات،فارغ از اینکه برنده کی باشه، می خندیدیم!

بیخودی که نمی گفت "من رجل سیاسی هستم". بیچاره یه چیزی می دونست






282. توطئه استکبار









اصلا همه دنیا در توطئه علیه ایران شریک شدن
وگرنه چه دلیلی داشت همین حالا وسط این هیروویری سالگرد انتصابات که ملت دارن فکر می کنن چه گلی به سر ا.ن. و دوستان بگیرن، اینا هم بساط جام جهانی رو علم کنن...
اعتراضات خیابانی یه طرف
دعواها و هواداریهای گودرو وبلاگستان هم یه طرف





راستی بالاخره خوب شد که تحریم شدیم یا بد شد؟
اصلا تحریم شدیم یا شدن؟
خوشم اومد روشون کم شد که فکر کردن همه دنیا رو خر کردن با این سیاه بازی برزیل و ترکیه
ولی آخرش مردم اذیت میشن دیگه لابد
بیشتر اذیت میشن یعنی






281. 10 ژوئن 2009










من تمنا کردم
که تو با من باشی

تو به من گفتی هرگز

.... ..... ...... .....
هرگز



پاسخی سخت و درشت



و مرا

.... غصه این هرگز

.... ..... .............
کُشت




پ.ن. By the way "حکمت" رو خوب اومدی
هرچند که حکمت خوب نیومد...






280. بیایید به روح اعتقاد داشته باشیم








حالا رویش ناگزیر جوانه ها هیچی
با سالگرد افتضاحات چه غلطی می خواین بکنید!




مديرکل سياسی وزارت کشور گفته خودشون باید شخصا پاشن بیان اینجا درخواست بدن اگه راست می گن
وی سپس افزود : عمرا اگه مجوز بدیم






Tuesday, June 08, 2010

279. Wrong solution





فکرکرد راه حلش رو پیدا کرده
فکر کرد این تنها راهیه که من رو راضی می کنه
چرا هیچی نگفتم؟
چرا خجالت کشیدم؟ از چی خجالت کشیدم؟
اون موقع فکر کردم که حق با اونه، مثل همیشه


الان می دونم که چیزی که اون فکر می کرد تنها راه حله،
چیزی نیست که من می خوام.
شاید قبلا بهش فکر کرده بودم ولی الان میدونم که اون هم مشکلی رو حل نمی کنه
این راه حلش نیست
اگر اصلا راه حلی باشه برای به قول خودش حال من


I'm fine





278. می گن










- میگم تو که انقدر نمره Listening ت خوب شده چرا حرف گوش نمی دی پس بچه جان ؟!





277. موجبات انبساط خاطر








کلی از همکارامون که استعفا دادن رفتن شرکت تازه تاسیس رقیب استخدام شدن
بعد توی مراسم سالگرد افتتاحش، سه تا از اونا رو گذاشتن ردیف جلو، کنار رییس روسای شرکت و یه عکس باحال هم گرفتن و انداختن توی روزنامه!
روزنامه دست به دست توی شرکت میگشت و همه با لبخند تلخی نگاهش می کردن.
حالا آقایون به صرافت افتادن که جلسه بزارن و به مشکلات رسیدگی کنن!
tOo LaTe


شنیده شده که رییس شرکت رقیب به رییسمون گفته: توی شرکتتون چه خبره که هروقت ما استخدام داریم، نصف مراجعین از نیروهای شما هستن؟ و رییس بزرگ هم جوابی نداده...

به قول استاد نیلیان: یاح یاح یاح




Monday, June 07, 2010

276. تقصیر من نبود که











بعد از هرگز یه ایمیل می زنه
ایمیل فورواردی
ایمیل عصبانی

من که مخاطب ایمیل نبودم زَهره م آب شد
باید خیلی وقت پیش بهش می گفتم وقتی عصبانیه با من حرف نزنه
وقتی عصبانی میشه، ازش می ترسم
حتی از توی ایمیل

یعنی خودش هنوز نمی دونه؟!
حتما می دونه
حتما




پ.ن. شایدم به در گفته که دیوار بشنوه!






275. 7th June 2009









پارسال این موقع برای اولین بار رفت. رفت که ببینه چی به چیه
پارسال این موقع فرداش مصاحبه داشت
پارسال این موقع براش آرزوی موفقیت کردم
اصلا هم پشیمون نیستم


رفت
مصاحبه داد
موفق شد
راحت شد



پارسال این موقع دل تو دلم نبود
مثل تمام روزهای بعدش
مثل الان
مثل همیشه






Sunday, June 06, 2010

274. خوبه که...








نمی دونی امشب چه حالی دارم
نمی دونم امشب چه مرگمه باز

خوشحالم که نمی دونی




273. آدم دردش رو به کی بگه...









کارگرهای کارواش هندی که هر پنج تاشون باهم دیگه نمی تونن یه ماشین تمیز کنن!
دستمال یکیشون رو گرفتم و خودم تمام داشبورد و مخلفات رو تمیز کردم
باید آخرش هم دستمال رو می زدم توی سرش

ماساژور هندی و من که از ماساژ و روغن و همه چی بیزار شدم کلا
اومدم خونه با صابون دتول حمام کردم

اگه شانس منه که فکر کنم کانادا هم میوفتم محله هندیها






272. 44 درجه ناقابل







گرمه
داغه
جهنمه


دو دقیقه از ماشین پیاده شدم که جای ماشینها رو عوض کنم، حالت تهوع گرفتم!
بعد تازه میخوام دریا هم برم الان!
برم ولو بشم زیریکی از نخلها ، کتاب بخونم و فکر کنم مثلا الان تایلندم کنار دریا...
این وقت روز کار دیگه ای نمیشه کرد


تازه هنوز شرجی نشده





Saturday, June 05, 2010

471. یادش بخیر یاهو 360












- سعی کن نیمه پر لیوان رو ببینی
+ من اصلا لیوانی نمیبینم






پ.ن. وبلاگ نویسی رو از زمین های خاکی یاهو 360 شروع کردم
الان شده یاهو پروفایل
دنیایی داشتم با corbis

470. خلق را تقلیدشان







- مرجع تقلیدتون کیه؟
+ آقا امام زمان
- پس برای همین هفته ای یه روز غیبت دارین...






469. نکنید این کار رو







دارم یکی از این سریال آبگوشتی های ترکیه ای MBC4 رو نگاه می کنم که دوبله عربیه وخیلی ش رو هم نمی فهمم.
ولی در عوض کلی منظره قشنگ نشون میده و کلی آدم تر و تمیز و مرتب و گاهی هم خوشگل و خوشتیپ. دوبله ش هم خیلی خوبه تازه


شرف دارن به اراجیف فارسی وان که شنیدن اسمش هم مو به تنم سیخ می کنه
فارسی وان یه معضل نیست، یه مصیبته
نکنید با خودتون اینکار رو...





468. جام ج








ژانر: اینایی که از بعد از قرعه کشی جام جهانی قهرمانی آرژانتین رو جشن میگیرن و به هم تبریک هم میگن


شونصد ساله قهرمان هم نشدن ها
حالا برزیل رو بگی باز یه چیزی!




467. خدا یه همتی بده






فقط خودم می تونم درک کنم چقدر این خونه کثیفه
تمیز کردنش حکم جهاد اکبر رو داره
اگه الان این وضع رو می دید با خنده می گفت : فقط زورت به خونه من می رسه؟!

چقدر به خونه ش زور گفتم...قبول دارم که خیلی خودخواهانه بود
ببخشید




Friday, June 04, 2010

266.







I don’t wanna feel better
I don’t wanna not remember
I will always see your face
In the shadows of this haunted place
I will laugh
I will cry
Shake my fist at the sky

But I will not say goodbye




جُرمِ شیرین‌دهنان نیست که خون می‌ریزند
جُرمِ صاحب‌نظران است که دل می‌بازند






Thursday, June 03, 2010

265.









بدترین قسمت پنجشنبه و جمعه شب سرکار رفتن اینه که فیلم mbc4 آخر شب رو نمی بینم
حالا همیشه تکراری بودها، حتما امشب فیلمش خوبه و تکراری هم نیست






264.از دیگر کرامات شیخ










تاریخ تولدش به قمری ه و
وفاتش به شمسی!




از کرامات شیخ ما اینست






Wednesday, June 02, 2010

263. V day












Boy: The pretty girl was granma, right?
Granpa: The pretty girl IS granma, right?






- I didn't know it's valentine today!
+ Hey, he is from Indiana, they only celebrate "love your cousin", there





- Unfortunately, some times the "truth" makes everything else seems like a lie






262.slumdog millionaire












داره slumdog millionaire نشون میده
عمرا اگه بشینم نگاه کنم... خودم کم بدبختی دارم!




یک سال و خورده ای پیش، سینمای ابن بطوطه...






261. Not strong enough








دو دستی آویزون شده بودم به در صندوق عقب
همکارم اومده میگه: بهتر نبود یه ماشینی می گرفتی که بتونی در صندوق عقبش رو ببندی اقلا؟
درحالیکه داشتم فکر می کردم که صاحب این ماشین چقدر قوی بود و چطور به راحتی در صندوق عقب رو با یه دست می بست،
به شوخیش لبخند زدم.
اگه بشه اسمش رو لبخند گذاشت.



پ.ن. من که زورم توی این دنیا به هیچی نمی رسه، در صندوق عقب ماشینش هم روش






260. اینطور میگن




روز زن بر زن ،
خواهر زن، برادر زن،پدر زن ، مادر زن،
سوزن زن، آمپول زن، پنبه زن،
بیل زن،جر زن، زیر آب زن،
و بقیه زنها مبارک





259.









میگم بالاخره روز مادر شد یا نه؟
باید به خان داداش بگم بره جور ما بی معرفت ها رو بکشه




پ.ن. همین چند وقت پیش فاطمیه نبود مگه؟ از همون موقع هی دارن میگن روز مادر! بالاخره روز مادر مال تولدش بود یا شهادتش؟






258. بار دیگر ف.ی.ل.ت.رچیان(!) غیور حماسه آفریدند












فهمیدن که به خرداد پر حادثه عادت داریم
می خوان کم کم به خرداد خالی از گ وگ ل هم عادت کنیم


همین کارها رو می کنن که خلاقیت ایرانیها انقدر بیشتر میشه روز به روز



پ.ن. به قول شوهر عمه گرام: اگه اینهمه ف.ی.ل.ت.ر رو روی کارون گذاشته بودن اقلا مردم خوزستان یه آب تمیزی گیرشون میومد