Sunday, June 13, 2010

289. خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی




همین امروز صبح که باید زود بیدار میشدم و هزارتا کار داشتم باید میومدی به خوابم؟
که بخوابم تا لنگ ظهر و به هیچی نرسم...
اقلا تو خواب یه کم مهربون باش!

- تعبیر مهربون بودن توی خواب خوب نیست

بیخیال، من دیگه به تعبیر و تفسیر و تقدیر و حکمت و معجزه و هیچی اعتقاد ندارم



الان یادم اومد
پارسال یه شبی مثل دیشب که بعد از یه روز خسته کننده و نه چندان خوشایند که تنها اتفاق خوبش رای دادن و دیدن هیجان و شادی مردم بود، با تعجب و ناراحتی از اخبار ضد ونقیض با وجود صدای تلویزیون خوابیده بودم که حدود ساعت سه اومدی بخوابی و گفتی مبارکه، ا ن برنده شد.
هنوز یادمه که چقدر عصبانی شدم از دستت و گفتم شوخی مسخره ای بود (یا چیزی تو همین مایه ها، خلاصه یه غری بهت زدم). شاکی بودم که از خواب نصفه نیمه بیدارم کردی برای یه شایعه...
ساعت 8 که از خواب بیدار شدیم و بدو بدو تلویزیون و کامپیوتر رو روشن کردیم دیدم که ظاهرا خیلی هم شایعه نبوده...
عجب شب نحسی بود...








No comments: