امروز رفتم خرید به مدت هشت ساعت نان استاپ! (یه نیم ساعتی غذا خوردم فقط)
تلافی همه این چهارسالی رو که اینجا بودم و هی رعایت کردم و هی به خودم نهیب زدم که "لازم نیست، انقدر نمی ارزه، انقدر استفاده نمیشه، کارای مهمتری داری،..." تا حد خوبی درآوردم. کلی لباس مفید خریدم و فقط یه کم عذاب وجدان گرفتم. توو بی آنست، لذت هم بردم تازه کم و بیش! هنوز کلی چیز مونده. مهمتر از همه کفش. بدبختی همیشگی من...
دارم میرم یه جای جدید که دیگه از یونیفرم خبری نیست و آب و هواش هم یا اینجا فرق داره و وضعیت من هم فرق داره. طبعا لباس جدید احتیاج دارم. دستم هم درد نکنه اصن. والله به خدا.
آخ کمرم...
پ.ن. عکس لباسایی رو که شک داشتم میگرفتم و میفرستادم برای خواهر گرام (پیر شدم و هنوز نمیتونم بدون نظرش خرید کنم!). یکی درمیون میگفت : این به سن تو نمیخوره...
طبعا احساس خوبی بود که یکی هست که فکر میکنه من هنوز 18 سالمه.
منم هنوز حس میکنم اونا بین 28 تا 32 موندن!
No comments:
Post a Comment