Saturday, July 13, 2013

3328. سرعت عمل


کلا هفت هشت ماهه میشناسمش دورادور، یک ساله اومده کانادا. با پارتنرش در آلمان برک آپ کرده بود و اومده بود. تو این چند ماهی که من خبر دارم (که تازه یک ماهش رو هم ایران رفته بوده) با سه تا آدم مختلف آشنا شده و چه قربون صدقه ها که درباره هرکدومشون ننوشته و هر دفعه گفته که دیگه آدم زندگیم رو پیدا کردم و هیشکی این نمیشه و ... این نفر آخر رو هم که دیگه رسما آقای نامزد خطاب میکرد(!) و از مادر شوهرش تعریف میکرد و از دعوتهای وقت و بی وقتش. دیگه کم کم منتظر تعیین تاریخ عروسی بودیم که امروز دیدم باز نالان و سوزان از غم فراق نوشته!
 خوب مگه دنبالتون کردن آخه؟! شیش ماه نیست طرف رو میشناسی، آقای نامزد آخه؟!!!  اگه هیچی ازش نمیدونستم میگفتم از این دختر آویزوناست که عرضه هیچ کاری ندارن و هی میخوان یه مرد کنارشون باشه فقط. ولی اینجوری نیست. خیلی هم دست و پا داره اتفاقا. خیلی هم غُد ه تازه. نمیفهمم ملت چه جوری انقدر راحت عاشق میشن و انقدر راحت تر فارغ! یه مورد دیگه هم میشناسم دقیقا همینجوری. اونم خیلی دختر با عرضه ایه (و البته خیلی هم غُد)، بعد سر یک ماه حرارت دیگ عواطفش میرسه به شونصد درجه و کل عالم رو خبر میکنه، سر دو ماه هم همه چی از هم می پاشه و رسما له میشه. باز یه ماه بعدش همون داستانه...
داشتم فکرمیکردم مردم چقدر مقاومتشون بالاست. این که آدم چند وقت با یکی باشه و بعد به هم بزنه و بره با یکی دیگه خیلی عجیب نیست، اشکالی هم نداره. بالاخره باید همدیگه رو بشناسن ببینن به درد هم میخورن یا نه. ولی اینکه به این سرعت انقدر شدیـــــد عاشق بشی و بعدم به همون سرعت بری سراغ یکی دیگه یه کم عجیبه برام. یا اون اظهار علاقه ها کاذبه یا سوز و ناله بعدشون یا اینکه ملت سرخوشن کلا یا من خیلی از مرحله پرتم.
پ.ن. دو هفته پیش هم مادام موسیو اومده بودن باهم تورنتو و با بچه های تورنتو برنامه گذاشته بودن که من درگیر مهمونام بودم و نشد برم ببینمشون. ولی براش خوشحال بودم که دیگه تنها نیست اونجا. اینم آخر عاقبتش!
پ.ن.2. واقعا چطور میشه با چندماه آشنایی تصمیم بگیری با یکی بری زیر یه سقف، چه برسه به اینکه ثبت رسمی هم بکنی این اشتباه رو؟!
پ.ن.3. میدونم که من اصلا صلاحیت اظهار نظر در این موارد رو ندارم، ولی واقعا خیلی برام عجیب بود.

No comments: