صد رحمت به همون دروس عمومي ايران. اقلا همه شون يه مزخرف بودن و ٥-٦ درس مشخص تكراري بود و تموم ميشد. ما ٩ تا درس اختياري عمومي داريم. ٣ تاش مثلا مربوط به رشته ست كه براي ما بيشتر درسهاي صدتا يه غاز ethic و اين داستان هاست ( انگار كه درسهاي اصليمون غير از اينه مثلا!)، ٦ تاي ديگه هم از دوتا گروه دروس اختياري هستن كه تا جاييكه من فهميدم هيچ منطق خاصي براي دسته بنديشون به عنوان upper liberal/ lower liberal وجود نداره. اكثرا دروس جامعه شناسي، مربوط به علوم سياسي، زبانهاي فرانسه، چيني و اسپانيايي و تاريخ و جغرافي هستن. چندتا هم درس مربوط به هنر. با كلي بدبختي و حساب كتاب موفق شده بودم سه تاشون رو بگيرم. اكثر كلاسها ٦-٩ شب هستن تابستون و هفته اي دو روز. بنابراين هماهنگ كردنشون واقعا سخت بود. تجربه كلاس جامعه شناسي اين ترم نشون داد كه اصلا نبايد سراغ جامعه شناسي و علوم سياسي برم. هيچ بك گراندي از موضوعاتي كه استاد ميگفت نداشتم و واقعا كلاس اعصاب خورد كن و بي خاصيتي بود، به جرات ميتونم بگم سر هيچ كلاسي انقدر احساس بدبختي و نادوني نكرده بودم تاحالا.
فرانسه و اسپانيايي رو گرفتم و يه درس تاريخ مربوط به شهرهاي امريكا كه نميدونم چيه. ولي خوب تاريخ به هرحال يه كم دوست دارم (فعلا). حالا ساعت كلاسها رو سر از خود تغيير دادن و كل برنامه م به هم ريخت دوباره. مجبور شدم فرانسه رو حذف كنم و تنها كلاسي كه ساعتش بهم ميخورد "مقدمه اي بر موسيقي كلاسيك" بود! بله، عكس العمل من هم مشابه شما بود. خنده دار اينجاست كه واحد تئوري موسيقي از واحد زبان فرانسه كه ممكنه به يه دردي بخوره گرون تره.
فرانسه و اسپانيايي رو گرفتم و يه درس تاريخ مربوط به شهرهاي امريكا كه نميدونم چيه. ولي خوب تاريخ به هرحال يه كم دوست دارم (فعلا). حالا ساعت كلاسها رو سر از خود تغيير دادن و كل برنامه م به هم ريخت دوباره. مجبور شدم فرانسه رو حذف كنم و تنها كلاسي كه ساعتش بهم ميخورد "مقدمه اي بر موسيقي كلاسيك" بود! بله، عكس العمل من هم مشابه شما بود. خنده دار اينجاست كه واحد تئوري موسيقي از واحد زبان فرانسه كه ممكنه به يه دردي بخوره گرون تره.
واقعيتش اينه كه من به creative writing، فلسفه و اديان، مشكلات زيرساختهاي سياسي در كشورهاي درحال توسعه ( مشكل؟ دوشواري؟!!!)، اقتصاد شرق دور، و كليه موضوعات مربوط به كانادا علاقه اي ندارم. رياضي و ورزش و عكاسي هم نداشتن. منم ديدم زندگاني رايش سوم و جنگ جهاني اول ( حالا دوم باز يه چيزي) و موسيقي كلاسيك به يه اندازه به دردم نميخورن، در نتيجه ترجيح دادم يه كم به خودم حال بدم، شايدم چهارتا چيز ياد گرفتم و اقلا حرفي براي گفتن داشتم در يه جمعي.
هيچي ديگه، چهارتا درس دارم در عرض شيش هفته بايد پاس بشن. اينم از ترم بهار.
پ.ن. انگشت هام داره ميشكنه از امتحان جامعه شناسي لعنتي كه دو ساعت نان استاپ نوشتم. گفتم حالا كه به هرحال درد ميكنه يه پست هم بنويسم تا حالش جا بياد.
No comments:
Post a Comment