لاکن اینگونه نباشد که اینجا فقط غر زدنهام رو بنویسم.
دو هفته ای خونه تنها هستم. این دو سه روز تعطیل رو نسبتا به خودم حال دادم: صبحانه های خوشگل درست کردم، عکس بازی کردم و استخر رفتم. شنا رو رسوندم به دو کیلومتر که به نظرم پیشرفت نسبتا خوبیه. هوا هنوز یه کم سرده و حوصله بیرون رفتن ندارم. بعدش هم آدم که خونه خالی رو ول نمیکنه بره بیرون! تمام روز رو کنار پنجره میگذرونم و تا آخرش که تاریک نشده پرده رو نمیبندم. دلم برای این بالکن تنگ میشه. برای استخر هم. یه ماه و نیم دیگه همه اینها تموم میشه.
درس هم باید بخونم طبعا. نمیدونم چرا انقدر فاز تعطیلات برداشتم! از این هفته تا پایان ترم همش امتحان و تکلیف داریم. چهارتا درس که همه همزمان تموم میشن یه کم سنگینه برای 6 هفته. پارسال با فاصله تموم میشدن اقلا. تازه میخواستم پاتولوژی رو هم دوره کنم یادم نره! جون خودم...
درس هم باید بخونم طبعا. نمیدونم چرا انقدر فاز تعطیلات برداشتم! از این هفته تا پایان ترم همش امتحان و تکلیف داریم. چهارتا درس که همه همزمان تموم میشن یه کم سنگینه برای 6 هفته. پارسال با فاصله تموم میشدن اقلا. تازه میخواستم پاتولوژی رو هم دوره کنم یادم نره! جون خودم...
از کلاس اسپانیایی امسال و فرانسه پارسال متوجه شدم که اینجا اصلا بلد نیستن زبان درس بدن. کلاس زبانهای ایران کجا و تدریس شلخته و بی نظم این پیرمردهای بی حوصله کجا...
No comments:
Post a Comment