بعد از چندبار ريجكت كردن، من اگه جاش بودم ديگه هيچ جا در خواست دوستي نميفرستادم. از نظر من دليلي نداره كه با همه آدمهايي كه ميشناسي همه جا درارتباط باشي. دوري و دوستي، احترام هركس هم به جاي خود. سوتفاهم هم كمتر پيش مياد.
ولي باز هم فرستاد. اين بار اينستاگرام. من احمق هم خير سرم فكر كردم كه اينجا فقط چهار تا عكسه ديگه. ايشون هم عكاسه، شايد چهارتا نكته هم روي عكسهام گفت و يه چيزي ياد گرفتم.
حالا همون چهارتا عكس آب ميوه و بالكن شد كوس رسوايي من. متهم شديم به سوء استفاده از مردم و حروم كردن دست رنجشون. پس ميديم همش رو به خدا... خوبم ميشه البته، تا ياد بگيرم نظرم رو درمورد آدمها عوض نكنم.
به لطف شبكه هاي نامتناهي مجازي، هرچي هم فاصله ميگيري باز همه از همه چي خبر دارن و در مورد هر غلطي كه ميكني و نميكني نظر ميدن.
خوبه كه من كوچيك ترين نقشي در انتخاب اين خونه نداشتم. ولي به هرحال ببخشيد، من غلط كردم كه از استخر استفاده كردم . غلط كردم كه تو اين خانواده كه همه از آفتاب و نور فراري هستن من آفتاب دوست دارم و توي بالكن ميشينم. ببخشيد كه توي عكس نميشه استرس و نگراني و هزارجور فكر و خيال ديگه رو نشون داد. ببخشيد كه من رنگ و نور و درخت دوست دارم. ببخشيد كه اومدم اينجا، اين يكي رو واقعا غلط كردم.
2 comments:
:( ghorbonet beram xx
:*
خدا نکنه
Post a Comment