تو که میدونستی دیدنی در کار نیست چرا الکی هی گفتی من میام اینجا میبینمت، میریم ایران همدیگه رو میبینیم؟
من رو میخواستی خر کنی؟ من که به اندازهٔ کافی خر شده بودم. دیگه چه فرقی میکرد که مثلا به یه دیدار دوباره دلخوش بشم یا نه؟
مثلا اگه میگفتی همینه که هست و نمیخوام دیگه باهم باشیم و همدیگه رو ببینیم چه فرقی داشت برات؟ نگران عکس العمل من بودی؟ مثلا چه کار میکردم؟ چه کار میتونستم بکنم؟
روبالشیت رو شستم بالاخره.دیگه بوی تو رو نمیداد، بوی خودم رو گرفته بود. شستمش ولی جاش هنوز همونجاست، کنار بالشم.
خنده داره، تو بیشتر از من یادگاری داری ولی من بیشتر به یاد تو هستم.
این مدت همش فکر میکردم اگه میدونستم که دیگه قرار نیست ببینمت، یه روبالشی دیگه هم ازت کش میرفتم یا یه کم بیشتر از اون روغن موت بر میداشتم. الان که فکرشو میکنم میبینم همینقدر که دارم کافیه. آدم برای به یاد داشتن آدمها احتیاج به یادگاری نداره، احتیاج به اشیأ و بوها نداره، یه کم معرفت کافیه و یه کم علاقه. و من هنوز اینا رو دارم،خیلی بیشتر از یه کم.
بگذریم.مهم نیست. دیگه عادت کردم، نه به نبودنت، که به دردش.
همه چی خوبه، همه چی روبراهه، همچی آرومه. و زندگی همچنان ادامه داره، متاسفانه.
خیلی چیزا هست که توی گلوم گیر کرده، نگران نباش. خیال ندارم دربارشون حرف بزنم.
فقط یه کم بیشتر از همیشه دلم گرفته بود، همین.
2 comments:
کسی که راست نمی گه و قراره بره
بهتره هر چه زودتر زحمت را کم کنه وکمتر وقت و زندگی را تلف کنه
جون عاقبت هستی ما نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
فدای سرت که رفت عزیزم
vaghen manooo migi?
kheili hese khooobi behem mide vaghti miyam injaro mikhonam, dishab ham behet goftam omran fek nemikardam enghade bahat ehsase nazdiki konam :)
vaghean cheghadr donya kochike va cheghadr man khoshhalam ke toro peyda kardam.vali forsati ro az dast nadadi ke mano nadidi azizam goftam az door behtaram
Post a Comment