Thursday, July 12, 2012

3171.


همه لذت خميازه به اينه كه دهنت رو به قاعده يك عدد اسب آبي باز كني و حسابي كش و قوس بياي. حالا تصور كن كه به محض اينكه دهنت رو باز كردي همون اول سمت چپ سينه ت تيييييير بكشه... هيچي ديگه، كوفتم شد خميازهه. اصن خستگي چرت بعد از ظهر به تنم موند.
پ.ن. گفتم كه يك شب درست همون وقت كه چشمام گرم شده بود، اين درده اومد و بيدارم كرد و منم لجوجانه از غلت زدن طفره رفتم، هنوزم مياد هر از چندگاهي. و من اغلب حال ندارم كه جابجا بشم و روي اون پهلو بخوابم. درواقع نميخوام بهش رو بدم.
پ.ن.٢.تازگي صبحها ميرم پياده روي، اينه بعدازظهر حسابي خمار و خواب آلود ميشم...
پ.ن.3. هیچ وقت اینایی رو که موقع عصبانیت یا دلخوری  سر و صدا میکنن و قاشق چنگال رو پرت میکنن تو سینک و ظرفا رو میزنن به هم و در کشو و کابینت رو هی تق و توق بهم میزنن درک نکردم! چطور ممکنه سر و صدا کردن باعث خالی کردن داغ دل آدم بشه واقعا؟! طپش قلب گرفتم
از سر و صدا بیززاااااارررررم... این روزا همش به این فکر میکنم که زیادم بد نیست آدم شنواییش رو از دست بده.
فعلا هدفون گذاشتم توی گوشم این رو گوش میدم+ خوبیش اینه که هدفون خودش کم کم شنوایی رو خراب میکنه.


No comments: