طبعا كسي باورش نميشه كه من با دومتر و نيم زبون، وقتي ميرم سر كلاس، بي سر و صدا ميرم يه جايي مي شينم و تا جايي كه مجبور نشم با كسي حرف نميزنم. وقتي استادا چيزي مي پرسن، اگر حدس بزنم جواب رو، جواب ميدم، اگرم درست نباشه تو ذوق آدم نميزنن. ولي همچنان از بلند حرف زدن با لهجه اي كه با همه فرق داره و جملاتي كه قطعا حداقل يه أشكال گرامري يه گوشه ايش هست احساس خوبي ندارم.
امروز يه سري از بچه ها كتاب رو نداشتن و قرار شد اونايي كه دارن هركس يه پاراگراف رو از روي كتاب بلند بخونه. بماند كه چقدر به خودم فحش دادم كه چرا تمام مدت كتاب روي ميزم بوده و حالا ديگه نميشه بپيچونمش، اون سي ثانيه برام جزو لحظات شكنجه آور بود! بخير گذشت نسبتا. بعد يكي دوتا از بچه هاي كانادايي (اقلا نسبت به من أونا كانادايي محسوب ميشن!) خوندن و خوب هم نخوندن و هيشكي هم نخنديد و هيچ اتفاقي هم نيفتاد.
هربار كه يه استاد خارجي ميبينم كه زبان انگليسيش روان نيست يا لهجه غليظ داره، به خودم ميگم: خاك بر سرت با اين اعتماد به نفست، يني از اين هم بدتره وضعت؟!
ولي بازم درست نميشم...
2 comments:
Akh ke asheghetam ba in neveshtehat, man aslan dooost nadaram harf bezanam onam ba in lahheo geranere eftezam vali midooni jalebish chiye toye bank kar mikonam o roozi hadeaghal 50 ta moshtari serve mikonam :((((
And you do it. So you are able to do that
Should be proud
:)
Post a Comment