من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست
؛
تو هم ز روی عنایت، چنان بخوان که تو دانی
Tuesday, February 16, 2010
72. خیط
بردن ماشین برای سرویس دورهای یکی از دوست نداشتنیترین کارهاست. اینهمه به زور بیدار شدم رفتم اونجا، بعدش یارو میگه تا عصر حاضر نمیشه. دست از پا درازتر برگشتم خونه. حالا باید یه روز دیگه رو هم همینطوری حروم کنم.
3 comments:
ناشکری نکن عزیزم!
ماشین نداشتن چطوره؟
آخ آخ، بی ماشینی که مصیبته. با این برنامهای که من برای خودم درنظر گرفتم بزودی بی ماشینی هم در پیش دارم. زندگی دانشجویی و خلاصه نقطه سر خط
چه خوب :)
قسمت دانشجوییش منظورم بود!
به سلامتی
Post a Comment