ظاهراً باز باید پاشم برم تهران.
احتمالا جناب پدر تصمیم گرفته من رو سورپریز کنه، متاسفانه مجبورم
این لذت رو ازش بگیرم و خودم از نزدیک بر شرایط نظارت کنم.
دیدم هی میپرسه کی میای و از نرفتنم استقبال کرد، پس بگو چه فکری
میکرده.
بخدا تصمیم گرفته بودم این ۴ روز تعطیلی بکوب بشینم درس بخونم
قسمت نیست انگار!
باز اسفند شد و ماجراهایی در پیش است. همینه که من انقدر این ماه رو
دوست ندارم. از بس که همیشه یه اتفاق و اصطکاکی توش هست.
پ.ن. حالا خوبه اینهمه برم بعد بگن تو که اینجا نیستی، لازم نکرده نظر بدی...
بدیش اینه که راست هم میگن لابد!
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت، چنان بخوان که تو دانی
Saturday, February 20, 2010
76. و باز هم این اسفند دوست نداشتنی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
قراره کادو بگیری ژوکر؟
باز هم ناشکری ؟
man aslan nafahmidam che khabare, faghat az fozoli daram mimiram :D
نه والله کادو کجا بود
Post a Comment