تموم شد. امروز 26 نوامبر 2011 آخرین پروازم رو هم رفتم: شارجه- سوهاج- اَسیوت- شارجه !
قسمت این بود که آخرین پروازم مصر باشه... دیروز 12.5 ساعت، امروز هم 12 ساعت. قصد کردن جنازه م از شرکت بره! ولی تیم خوبی بود امروز، خوش گذشت. آخرش هم که طبق معمول پروازهای مصر که همیشه دراما دارن، یکی حالش بد شد و خلاصه اکسیژن و داستان دیگه... به خیر گذشت نهایتا خوشبختانه.
پام وضعش خرابه، ورم کرده و دِفُرمه و کبود و قرمز شده و درد میکنه و میخاره افتضاح. فکر کنم قانقاریا گرفتم... فردا دیگه میرم دکتر. دیشب که با اون همه خستگی خوابیده بودم انقدر کلافه م کرد که بیدار شدم و میخواستم سرم رو بکوبم به دیوار از کلافگی! فکر کنم یه جونوری رفته زیر پوست، شبکار هم هست. احتمالا استرس این روزها هم تشدیدش میکنه. فعلا یخ گذاشتم روش یه کم از داغیش کم کنه.
از فردا باید بیفتم دنبال کار کنسل کردن ویزا و انتقال ماشین و فرستادن پولها به کانادا و تخلیه خونه. کاش اشکان اینا خونه رو بگیرن. وسایل رو هم که باید جمع کنم... جنازه م میرسه تهران دیگه.
مامان هم که امروز رفت. خودم موندم و خودم! مثل همیشه
No comments:
Post a Comment