در محله أي در حومه تورنتو به نام نيوماركت در غروب خنك روز يكشنبه، يك روز پيش إز روز ملي كانادا، در حالي كه اهالي منزل متشكل إز ميهمانان استراليايي و ميهمانان تازه إز راه رسيده آلماني در منزل عموجان مهمان هستند، يك عدد ويرووس متحرك، حقير رأ عرض ميكنم ، خود را در شال پشمي نازكي پيچيده و روي صندلي بلند ناراحتي در ايوان چاي مينوشد و رهگذراني اندكي را تماشا ميكند كه در لباسهاي تابستانيشان قدم ميزنند و اغلب سگي هم همراه ندارند. صداي فشفشه هاي آتش بازي به گوش ميرسد، أما إز جايي كه من هستم هيچ ديده نميشود. تمام خانه هاي اطراف چراغهايشان خاموش است. چراغهاي خيابان نور كم رمقي دارند. در مجموع فضاي نيمه تاريك و دلگيريست. سكوت و آرامش اينجا بسيار مرا به ياد ديسكاوري گاردنز مي اندازد، يا اين تفاوت كه آرامش آنجا لذتبخش بود و سكون نيوماركت دلگير.
تنها خوبي اش شايد اين است كه حداقل در ايوان وقتي سرفه ميكنم نگران تعداد ويروسهايي كه در فضاي خانه مي پراكنم نيستم.
الآن بايد با بچه ها در مركز تورنتو ميبوديم كه بخاطر اين مريضي بي موقع ميسر نشد متاسفانه.
پ. ن. وقتي مريض هستيد مهماني نرويد لطفا. اين نهايت خود خواهيست. ديگران را هم مريض كرده و إز كار و زندگي مي اندازيد.
No comments:
Post a Comment