دستم رو معاينه كرده. ميخواست توضيح بده چي شده. فهميد كه دانشجوي پرستاري هستم. پرسيد: " آناتوميت چقدر خوبه؟" خواستم بگم عااالي، دوبار خوندم پايه م قوي شده! گفتم بد نيست (دست رو اقلا بلد بودم يه زماني). خلاصه شروع كرد به توضيح دادن با اسمهاي اصليشون. گفتم به اسم كه نه، ولي ببينمشون ميشناسم!
در كل قضيه يه كم جدي تر از أونيه كه فكر ميكردم. فعلا چند جلسه بايد برم فيزيوتراپي تا معلوم بشه چكار ميشه كرد. همين حالا توي هير و وير امتحانا و اين سرماي لعنتي پيش از موعد، همين يكي رو كم داشتم! هفته اي دوبار بايد شال و كلاه كنم برم تا وسط شهر. انقدر لباس ميپوشم كه ديگه نا ندارم راه برم! نميدونم دو ماه ديگه ميخوام چيكار كنم...
گفت ممكنه دردهاي شونه و گردن هم تا حدي مربوط به اين باشه، البته من نظرم اين نيست . فعلا يه ماساژ هم براي اون تجويز شده.
ماساژش گرون تر از چيزيه كه توي سايت ديده بودم، ولي خوب حتما درست حسابيه و درمانيه ديگه.
دلم براي ماساژ هتل بلاژيوي لأس وگاس تنگ شد، عجب جايي بود...
پ.ن. اند مين وايل ات هوم: "چيزي نشده كه، يه كم درد ميكنه حالا..."
بله خوب، اون از ما بهترون هستن كه تا ده روز يه روز درميون زنگ ميزنن كه ببينن سر دردشون خوب شد يا نه! انتظار ديگه اي هم نداشتم. همه چي از همون صبح كذايي شروع شد كه با صداي نحس لباسشويي از خواب پريدم.
حالا خوبه كه كارام رو خودم ميكنم هر جوري هست. صدام هم در نيومده اين دو هفته!
No comments:
Post a Comment