میگم من از این کارها بلد نیستم، یاد هم نمیگیرم. این با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن ها رو درک نمیکنم. بچه 16 ساله که نیستیم. آدم یا میخواد یا نمیخواد. دیگه اینکه این کار رو بکنم که اون نتیجه رو بده و این برنامه ریزیهای سیاستمدارانه رو در رابطه ها درک نمیکنم. نمیفهمم چطور میشه با سرکار گذاشتن و حالگیری کردن عزیز شد مثلا. دوتا آدم عاقل و بالغ احتمالا باید بر مبنای احترام متقابل رفتار بکنن.
میگه: تو بچسب به همین تئوریهای مدرن احترام متقابل و "بهترین سیاست، صداقته" که هی بشینی تا دوسال بعدش فکر کنی که چی شد که اینجوری شد! فعلا که میبینی توی همین قرن بیست و یکم هنوز همون روشهای قدیمی هستن که به نتیجه میرسن...
بدبختی اینه که میدونم که راست میگه و من فقط دارم الکی ضعف خودم رو توجیه میکنم!
پ.ن. اشتباه که زیاد کردم. صرفا تکرار نکردن بخشی از اون اشتباهات هم کلی میتونه مثبت واقع بشه، وگرنه دیگه انقدر با سیاست شدن کار من نیست واقعا. ولی در عوض یه چیز رو خوب یاد گرفتم و بهش هم عمل میکنم: وقتی نمیتونی طبق قواعد بازی کنی، اصلا نباید بازی کنی.
No comments:
Post a Comment