فکر نمیکنم هیچ وقت دلم با ماه مهر صاف بشه. حتی حسم نسبت به پاییز عوض شده و دیگه خیلی وقته که برام دلگیر نیست و اتفاقا فصل قشنگیه، ولی این حس مهر...
با اینکه یکی از بهترین سفرهای عمرم رو در مهر رفتم (پاریس و بلژیک)، در مهرماه عاشق شدم ( خوب البته این یکی واقعا دیگه خاطره خوبی برام محسوب نمیشه، حماقت محض. هرچند که بیشتر آبان بود)، چندتا از عزیزترین آدمهای زندگیم متولد مهرماه هستن، مدرسه رفتن واقعا برام عذاب آور نبود (با دوستام خوش میگذشت دیگه)،افسردگیم هم که اغلب اواسط پاییز بود، ربط مستقیمی به مهر نداشت...
خلاصه نمیدونم چرا این بیچاره انقدر به نظرم دوست نداشتنیه. شاید مهم ترین دلیلش کوتاه شدن ناگهانی روزها بود. شایدم بخاطر "شروع" مدرسه رفتن بود. من تغییر دوست ندارم (یا حداقل دوست " نداشتم"). حالا اینجا که دیگه مهر معنی نداره. سپتامبر میریم سر کلاس و قبل از اینکه هوا خیلی زود تاریک بشه. تا واقعا کوتاه شدن روزها رو حس کنیم دیگه افتادیم وسط میان ترم ها...
No comments:
Post a Comment