دوستم رفت و مرخصی کوتاهم هم تموم شد
خیلی خیلی خیلی خسته م. بعد الان که فکرش رو می کنم می بینم هیچ کار خاصی هم نکردیم
احساس می کنم بهش خوش نگدشت زیاد
خیلی انرژیم کم شده انگار. هر روز به سختی بیدار شدم، امروز که دیگه جفتمون واقعا نمی تونستیم بیدار بشیم!
سرماخوردگیم نمی دونم چرا خوب نمی شه، دیده من وقت ندارم بهش فکر کنم همینجوری داره کش میاد
پ.ن. تولدش هم گذشت در این گیر و دار
دیگه بهونه ای برای هیچ تماسی نیست
کاش هفته ای یکبار متولد می شدی
No comments:
Post a Comment