1.اوضاع شرکت چندان جالب نیست. ظاهرا که آهِ ما بالاخره دامنشون رو گرفته. پروازها کم و بیش کنسل میشن و برای اولین بار در تاریخ 8-9 ساله شرکت دچار "زیادبود" نیرو شدن. گفتن هرکس مرخصی بدون حقوق میخواد میتونه بگیره! خلاصه که موندیم روی دستشون. نتیجه اینکه هرماه مقادیر متنابهی standby خواهیم داشت توی برنامه. پرواز زیاد نداریم و مَخلص کلام اینکه پول در نمیاد ! بی برنامگیهاشون بالاخره تَقِش دراومد. در همین هیر و بیر کار کانادای من هم که فعلا اینجوری شده از خوش شانسی فراوانم!
2. مهماندار مثل آمبولانس ه، یا ماشین آتش نشانی. وقتی میگه بزار رد بشم باید بزارین رد بشه، هی نایستین وسط کابین و راه رو بند بیارین. دیروز یکی حالش بد شده بود - توو کتاب نبود ، نمیفهمیدیم چشه!- تا من از اون آخر هواپیما برسم این اولش، جونم اومد توی دهنم. بخیر گذشت نهایتا. چون نفهمیدیم چشه تشخیص دادم که احتمالا قضیه سایکولوژیکال بوده... نتیجه اخلاقی این که قبل از مسافرت با همسرتون دعوا نکنید که ناراحت باشه و بعد توی هواپیما حالش بد بشه. جا داشت اون آقای همسر رو یه فصل بگیرم بزنم از بس که عین خیالش هم نبود!
No comments:
Post a Comment