Wednesday, August 08, 2012

3194. بازی بود بابا!


به یه بنده خدایی یه بطری آب میدن، میگن عرقه. اونم تا ته میره بالا و بعدش شروع میکنه به تلو تلو خوردن و عربده کشی و مست بازی خلاصه. بهش میگن بابا آب بود اونی که خوردی. میگه دیر گفتین دیگه، منو گرفت.
حالا حکایت منه و این بازی دیشب! از صبح از کمر به بالا تعطیلم. نفس که میکشم قفسه  سینه و کت و کولم تیر میکشه. بلوزم رو با بدبختی و درد درمیارم و می پوشم . دستام رو دیگه نگو اصن. داغونم خلاصه، لهِ له...  نرمش و پیاده روی و جیم و آفتاب گرفتن و دوش آب داغ هم بیفایده بود، حوصله جکوزی هم نداشتم دیگه. یه بار ناک اوت شدم فقط، ینی مال اونه؟!
خیرسرم ورزشکارم مثلا! خوب شد بیست دقیقه بیشتر بازی نکردم. ظاهرا بدجوری حس گرفته بودم و منقبض بوده بدنم.

پ.ن. این تاریخ و ساعتها کی فارسی شد؟!!! گند زده که بابا. بعدا سر فرصت بشینم ببینم حرف حسابش چیه. ضایع ست خیلی اینجوری



No comments: