افكار پراكنده يك ژوكر
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت، چنان بخوان که تو دانی
Friday, April 09, 2010
144. وقتی خونه آدم براش غریبه ست
دلم نمی خواست بیدار بشم
پنج روز همه دنیا توی خونه م بود، حالا که نیستی احساس می کنم دیوارهای خونه هر لحظه به هم نزدیکتر میشن
همه جا عطر تو جاری، خودت اما دیگه نیستی...
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment