افكار پراكنده يك ژوكر
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت، چنان بخوان که تو دانی
Friday, April 16, 2010
153. گفتم که بوی زلفت...
غلت زدم، دست بردم بالش رویی رو بغل کردم
سرم رو گذاشتم روی بالش کوچیک زیرش
بوی موهات پیچید توی مغزم و بیدارم کرد
از خواب پریدم
نبودی
نیستی
نخواهی بود
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment