من آدم سختی هستم. اصلا هم انعطاف پذیر نیستم. پرایوسی م برام از نون شب واجب تره و درموردش اصلا کوتاه نمیام و تساهل و تسامح تو کارم نیست در این مورد. آدمهایی که باهاشون به اصطلاح "ندار" هستم به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسن، اصلا هم ربطی به این نداره که کسی رو چقدر دوست داشته باشم. به هم خوردن این پرایوسی به هر شکلی و به هر اندازه و دلیلی اعصابم رو تا حد جنون تحریک میکنه. مشکل اینجاست که متاسفانه بیشتر وقتها نمیتونم بابتش عکس العمل مناسب نشون بدم. در نتیجه از درون حرص میخورم و حرص میخورم و حرص میخورم. خودم هم سعی میکنم به پرایوسی دیگران احترام بذارم تا نهایتی که میتونم. (غیر ازهمون مورد معروف که زیاده روی کردم و سریع و بیش از حد صمیمی شدم و گند زدم و گذشت و رفت و دیگه همچین غلطی نمیکنم)
این خصوصیت چندان هم عجیب نیست. شاید طبیعی هم باشه ولی به هرحال در فرهنگ ما (ملی و قومی) نکوهیده ست. مخصوصا این قضیه هیچ وقت برای پدر بنده و خیلی از نزدیکان دیگر قابل هضم نبود و بسیار هم سرزنش شدم و میشم.
به هرحال من همینم که هستم. عوض هم نمیشم دیگه سر پیری. نمیگم به این اخلاقم افتخار میکنم ولی دوست هم ندارم خودم رو بابتش سرزنش کنم. اینم بخشی از وجودمه دیگه. آدمهایی که هیچ حد و مرزی ندارن و با همه " ندار" هستن من رو میترسونن.
همین دیگه، حوصله ندارم بیشتر از این توضیح بدم
میری بیرون چراغ رو خاموش کن،در رو هم پشت سرت ببند
اینجووووررییی نننننه ! یوااااااش ببنددددددد
پ.ن. شاید کار درستی نبود، ولی فکر کردم حق دارید یه واقعیتهایی رو بدونید
No comments:
Post a Comment