Tuesday, April 26, 2011

947. دختره ی 42 کیلویی




از وقتی از تهران برگشتم این اولین شب ه که تنهام و مسافری هم قرار نیست بیاد.
اصلا دلم نمیخواد برم توی پذیرایی. خیلی خالیه.
حس خوبی ندارم امشب ... نیست که خیلی هم خوب مهمون داری کردم!


پ.ن. یک هفته گذشته یه روز چک فلایت بود و استرس داشتم و غذا نخوردم. یه روز خسته بودم غذا نخوردم، دو روز ناراحت بودم غذا نخوردم، یه روز پرواز بحرین بود با جمیع رییس روسا باز استرس داشتم غذا نخوردم. یه روز دیر بیدار شدم اشتها نداشتم... خلاصه که به زودی فقط وبلاگ ازم باقی میمونه. نه صدایی نه تصویری.
الان که غذا خوردم همش احساس میکردم که نفسم داره بند میاد!


2 comments:

redway said...

آوا مرامی 42 کیلویی الان؟
بعد سرت درد نمیگیره یا گیج نمیره اینقد نمیخوری؟

Joker said...

نه که نمیخورم اصلا، یه وعده میخورم مثلا. اگر احساس گرسنگی داشته باشم و غذا نخورم ممکنه سردرد بگیرم. وقتی فکرم مشغوله اصلا گرسنه نمیشم. 42 کیلو مال همین یه هفته ست. دو سه کیلو رو به زودی جبران میکنم، درست میشم.