در مجموع نیم ساعت تاحالا با طرف کنار هم ننشستین، بعد برمیگرده میگه نمیتونم دیگه بدون تو زندگی کنم!
پ.ن. امروز هزار بار حالم از خودم بهم خورد. هی گفتم نکنه منم اینجوری بودم، نکنه منم هی پیله کردم بهش، نکنه منم انقدر نفرت انگیز و اعصاب خورد کن بودم براش... هی با احتیاط به خودم گفتم نه، فکر نکنم دیگه تا این حد!
پ.ن.2. جناب خدا خان اگه میخوای مثلا به من بفهمونی که چه مزه ای داره، اشتباه گرفتی جونم. قیاس مع الفارقه و بنده هم زیر بار نمیرم اصلا.
اون دیگه چقدر طفلکیه که رو دیوارمن یادگاری نوشته! خبر نداره قبری که روش گریه میکنه مرده توش نیست.
یک کوه هم پیدا نمیشه بدیم بکنه سرش گرم بشه این جناب فرهادخان
No comments:
Post a Comment