اوضاع بدتر از چیزیه که فکرش رو میکردم. ساعت 6:30 صبح جلوی سفارت بودم و اقلا حدود 70-80 نفر آدم اونجا ایستاده بود. میگفتن از 3 صبح اونجان! خوش بختانه همون موقع که من رسیدم مامورای سفارت شروع کردن به صف درست کردن و همه چی خر تو خر شد و من اون جلوها افتادم. انگشت نگاری هم هربار هست و خیلی دیر بهم وقت داد چون سرشون شلوغه و سفارت تازه اسباب کشی کرده و یه مدت معلق بوده همه چی، خلاصه که کارم حسابی عقب میفته و باید سعی کنم مرخصیم رو عقب بندازم یه کم. بابا این هندیها که هرجا میخوان برن راحت بهشون ویزا میدن، خوب همه رو براشون بکنن on arrival که اقلا وقت ما تروریست ها گرفته نشه اینجوری.
این بدبخت مسوول برنامه ریزی مون (از بدبختی درنیاد البته) جرات نمیکنه از دست من میل باکسش رو باز کنه! باید یه چندتا ایمیل فورواردی باحال هم براش بفرستم اقلا حال و هواش عوض بشه و قبول کنه مرخصیم رو تغییر بده...
دیشب دوساعت بیشتر نخوابیدم که صبح برم سفارت، الان دیگه چشمام باز نمیشه. تا شب هنوز کلی کار دارم که اگه همه شون انجام بشن (اگه؟! چاره دیگه ای نیست) امروز یکی از مفیدترین روزهای این اواخر خواهد بود. شدم مثل اون پشه هه که فقط یک دقیقه وقت داشت زندگی کنه. یه لیست نوشتم و هی تیک میزنم.
بی برقی ها باز شروع شده، کاش برق نره امشب، حوصله آوارگی ندارم. دیروز که تا بیدار شدم و لبتاپ و موبایل خالی رو زدم توی شارژ برق رفت و کلا فلج شدم. میخوام یه سطل پلاستیکی بردارم یه کم برق ذخیره کنم برای احتیاط.
پ.ن. بنزین هم چند وقته که گیر نمیاد توی شارجه. غلط نکنم ایران شارجه رو گرفته، خیلی گل و بلبل شده. فقط مونده ادعای انرژی هسته ای بکنن.
No comments:
Post a Comment