ساعت 2:37 صبحه. چمدون با تقریب خوبی به سرانجام رسیده.
من نشستم how I met your mother نگاه میکنم، دلمه و سالاد میخورم ( چون تا برگردم خراب میشن اگه بمونن!) و دارم فکر میکنم اون دوتا لاک طلایی که برداشتم کافیه ن یا اون نقره ایه رو هم بردارم...
انگار اگه شب سفر مثل بچه آدم به موقع بخوابم، آسمون به زمین میاد. باز فردا جنازه میرسم خونه و همه دلشون میسوزه، نمیدونن که امروز رفتم پی یللی تللی و دریا و الافی...
No comments:
Post a Comment