ژوکر فرياد برآورد:" آفرين! همه ما مي توانيم به اين ساليتر افتخار كنيم، چون همه كار خود را انجام داده اند".
كوتوله ها هلهله كردند، و ژوكر دست به سينه ي خودش زد و گفت:" درود بر ژوكر در روز ژوكر، چون آينده به او تعلق دارد"!
پس از آنكه همه ي ورق ها را شمردم و متوجه شدم كه پنجاه و دو تا هستند گفتم:" فقط ژوكر در ميان آنها نيست".
بيكرهانس تاييد كرد.
"او در بازي ساليتر بزرگ به من پيوست. مي فهمي پسر؟ ما هم كوتوله هايي سرشار از زندگي هستيم و حتي نمي دانيم چه كسي ورق ها را پخش مي كند".
"فكر مي كنيد... او هنوز در جهان باشد؟"
"مطمئن باش، پسر در اين جهان هيچ چيز نمي تواند به ژوكر آسيب برساند".
این کتاب "راز فال ورق" رو هرچندبار که بخونی بازهم لذت بخشه. نسخه پی دی اف ش هم هست، با یه سرچ ساده پیداش میکنید. و پیشنهاد من ترجمه مهرداد بازیاری هستش.
پ.ن. از همه اینها که بگذریم، ژوکر فردا امتحان زیست، شیمی، فیزیک (دیگه نمیدونم واقعا اسم این درسی که دارم میخونم چیه!) داره و کلی مشق.