روی ایوان
هنگامی که شب آوازش را سر میدهد
و سبزه خیس و شاداب بر ما مینگرد
شب بو از هوای ما بالا می آید
و تو با شکوفه های سیب پیراهنت
مرا و خانه را
به لبخندی خراب میکنی
و سرانگشتانت که هدیه ی خدایان
به من است
تو گویی انتهای جهان را به من مینماید
و صدای زنجره آواز شبهای عشق ماست
باران که ببارد
چنان تنگ در آغوشت گیرم
که ارزنی فرو نغلطد میان من و تو
و بوی شب بو میان ما،من وتو
به دام افتد
"مانی حامدی"
2 comments:
این شعر از یکی از دوستایِ منه. چرا اسم شاعر رو نمی نویسید؟!!!!!
اسم شاعر رو نوشتم اگر درست دقت کرده باشید!
Post a Comment