من همیشه عقیده داشتم که ورزش کردن باید جزیی از برنامه ثابت زندگی آدم باشه، مثل غذا خوردن،اَه اینم شد مثال! مثل حمام کردن مثلا. همیشه کم و بیش سعی میکردم به این عقیده وفادار باشم. یه دوره ای توی دبیرستان صبحها 10 دقیقه زودتر بیدار میشدم و دراز نشستی، شنایی چیزی میرفتم یه کم (بعد که دوستام فهمیدن کلی ی ی دستم انداختن). سرصف هم که مجبور بودیم ورزش صبحگاهی داشته باشیم من معمولا ورزش میکردم و غر نمیزدم. دلیلم هم این بود که حالا که مجبوریم تحمل کنیم این ده دقیقه رو، بذار اقلا مفید باشه. چهارتا بالا پایین پریدن که آدم رو نمی کُشه. و البته کابوس ترین امتحان هم در تمام دوران مدرسه و دانشگاه همیشه امتحان ورزش بود بسکه از دو بدم میومد و بدنم هم افتضاح خشک بود و هنوزم هست. یعنی میخوام بگم اینهمه ارادت داشتم به نرمش و اینا ولی آخرش هیچ وقت نتونستم خم بشم و دستم به مُچ پام برسه، هیچ وقت. حتی با یوگا.
هنوزم عقیده دارم که ورزش مهمه و آدم باید این بدن وامونده رو فعال و رو فرم نگه داره. ولی الان حدود 9 ماهه که غیر از کمی شنا هیچ فعالیت مثبتی نداشتم و تمام زحمات پارسالم هم به هدر رفت در اثر تنبلی امسال. از کمر درد شروع شده فعلا... وجدان درد دارم فراوووون ولی دریغ از یک قدم مثبت. هوا خوب شده ولی عمرا من برم پیاده روی.
حساب کردم دیدم اگه ماهی سه تا پرواز نایروبی بگیرم (!) میتونم دوباره تنیس رو شروع کنم، اگه گرونتر نشده باشه. باید برم دوباره عضویت باشگاه رو تمدید کنم. حالا تنیس هم نشد اقلا یوگا. کلی پیشرفت کرده بودم، همش حیف شد رفت...
پ.ن. ظریییفه،خوشگله، شناگره، تنیسوره، هم زبونشه تا حدی،...
واقعا خَرم اگه فکر کنم یه بار دیگه ممکنه این ورا پیداش بشه
4 comments:
خودت از اون پ.ن. صد برابر بهتری
گفته باشم
قربونت برم انقدر هنودونه میزاری زیر بغل دوستت :)
تو ایران میری خیلی خوبه ها. از دستت راحتیم. همچین تا میای غر زدن رو شروع میکنیا
خداااااا بود این کامنت پرپل.
من شرمنده م. ولی متاسفانه بیشتر از این نمیتونم برم ایران!
Post a Comment