Friday, March 16, 2012

3077.insomnia



اينجا الان ٤ صبحه حدودا و من بعد از دوساعت تلاش بيهوده براي خوابيدن، بيخيال شدم كلا!
دو سه شب گذشته خيلي بد خوابيدم. اولش كه ميخوابيدم خواباي بد ميديدم و خودم رو بيدار ميكردم و يكي دوبار اين اتفاق مي افتاد تا بخوابم. امشب اومدم خونه نواز اينا كه فردا يه كم كمكش باشم با بچه ها. بعد از يك روز طولاني كلاس و امتحان (٣ساعت و نيم نان استاپ) و خريد و اندكي پياده روي در هواي خوب، طبعا انتظار داشتم توپ بخوابم، مخصوصا كه هي توي تخت غلت ميزدم و فكر ميكردم چقدر تخت بزرگ خوبه، آدم هي كش و قوس مياد...
انتظاراتم غلط بود گويا. تمام دوساعت مغزم بيدار بود و توي خواب داشتم كامنت گوگل پلاس ميذاشتم و توي فيس بوك مطلب شر ميكردم!
به خدا هيچ قصد و غرضي دركار نبود و اصن من بيشتر روز رو اينترنت نداشتم و خبري هم نبود.
معتاد مجرم نيست...
الان ديگه ٤:٣٠ شده، برم دوباره سعي كنم بلكه موفق شدم. پسرك راس ساعت ٧ بيدار خواهد شد...
پ.ن. ٦:٢٠ بامداد... جهاد ادامه دارد!




No comments: