Thursday, July 22, 2010

429. اضافه کاری






ظهر که از سر کار برمیگشتم مدارکم رو توی شرکت جا گذاشتم
عصر رفتم که زود بگیرمشون قبل از اینکه گم و گور بشن اونجا.
ساعت پنج رسیدم به هوای اینکه پنج دقیقه میگیرمشون و برمیگردم خونه وفیلم وشراب واینترنت و شب جمعه خوب.
نشون به اون نشون که همین الان، 12:45 نصفه شب رسیدم خونه!
دختر عمه گرام همون موقع رسید شرکت با یک خروار کار، من هم نشستم کمکش به فایل کردن مدارک ملت
7 ساعت ناقابل! کلی خندیدیم و حرص خوردیم و غر زدیم از دست این شرکت بی نظم وترتیب. آخرش هم بدن درد گرفتیم حسابی. کوفتشون بشه واقعا این همه وجدان کاری.
ولی یه خوبی داشت،مفید بودن احساس خوبیه که معمولا من زیاد تجربه ش نمی کنم...
اون اتاقی که در انتهای تصویر مشاهده می کنید، اتاق شکنجه (filing room) هستش


پ.ن. گوش شیطون کر برق نرفت امروز. یعنی واقعا شعورشون رسیده که آخر هفته رعایت کنن؟!
عادت کردم شبها در نور شمع کتاب بخونم!




No comments: