در کِش و قوس تمدید و تثبیت مرخصی به سر میبرم
یکی از بدبختیهای کار ما اینه که کلا هروقت مرخصی میخوای نمیشه ازبس که همیشه نیرو کم دارن، جون خودشون.
نامه شرکت هم برای سفارت حاضر نشده هنوز
بعد میگن چرا صبح ها دوست نداری بیدار بشی!
از بس که همش خبر ناخوشایند به آدم میدن
یه دفعه نشد صبح بیدار شیم ببینیم اس ام اس اومده که توی قرعه کشی ماشین برنده شدیم ، یا نامه تشویقی گرفتیم یا یکی خواسته حالمون رو بپرسه یا بگه داره میاد مثلا (این یکی که این یوور دیریمز...باشه بابا! غلط کردم)
یا خبر پاس شدن چک و رفتن پول از حسابه، یا غرولند که این چرا اینجوری شد،چرا آب تو تلمبه ست چرا قوری فلمبه ست، یا رد شدن هر درخواستی برای هر زمانی...
همین دیگه
به به، چه روز قشنگی
آفتاب پوزخند زنان میدرخشد
خورشید جان بگیر اون ورتر، کور شدم
No comments:
Post a Comment