خیلی اتفاقی لینک به لینک رسیدم به یه سایتی که یه بخشهایی از کتاب سرگذشت یکی از بدل های صدام رو گذاشته بود.
منم با چشمهای درحال غش و ضعف با جدیت چرت میزدم و میخوندمش. انگار امتحان داشتم ازش مثلا
نمیدونم هدفم چی بود واقعا!
سایت شرکت رو باز کرده بودم و برنامه پروازهای فردا شب رو چک میکردم که ببینم این پروازم رو با چی عوض کنم. خیلی ی ی ی طولانیه، دو قدم مونده به آخر دنیا تقریبا. بعد از یه طرف حس پول پرستی م بالا زده بود که این دوساعت بیشتره و تو که شب بیداری میکشی اقلا پولش بیشتر باشه، از اون طرف کالیبر گشاد بود که هی سیخونک میزد که بابا شونصد ساعته و صبح خیلی دیر برمیگرده و حالا مگه دوساعت چقدر میشه پولش که الکی سختی بکشی...
آخرش هم اولی به دومی چربید، نه که قانع شده باشم ها، فقط یاد این جمله ش افتادم که گفته بود "ما اینجاییم برای کار دیگه". البته حالا اون یه جای دیگه ست برای کار!
خوش بگذره
بگذریم
No comments:
Post a Comment