امروز باکسینگ دی (boxing day) هستش. ینی اوج حراجها
تصمیم داشتم برم خرید، ولی حالا که فکرشو میکنم میبینم عامو ولُم بکـــــــــــــــــــــن...
انقدر غلغله خواهد بود که به قول بابا : سگ صاحاب خودش رو نمیشناسه. در روزهای عادی هم صف اتاق پروها و صندوق آدم رو از خرید پشیمون میکرد، چه برسه به امروز. باد هم هست بیرون و حوصله ندارم برم بیرون اصن. (برف هم که نمیاد)
انقدر غلغله خواهد بود که به قول بابا : سگ صاحاب خودش رو نمیشناسه. در روزهای عادی هم صف اتاق پروها و صندوق آدم رو از خرید پشیمون میکرد، چه برسه به امروز. باد هم هست بیرون و حوصله ندارم برم بیرون اصن. (برف هم که نمیاد)
حالا هم که تصمیم گرفتم نرم، عذاب وجدان دست از سرم برنمیداره! درگیرم ها با خودم اساســـــــــی...
بعدشم خونه تنها هستم امروز (احتمالا تا بعد از ظهر فقط). آدم که خونه خالی رو ول نمیکنه بره خرید آخه.
حالا شاید فردا با مهتاب رفتم. اقلا فردا دیگه تعطیل نیست و ملت یه عده شون میرن سرکار، شاید یه کم خلوت تر باشه.
باید درس بخونم، هم پیک شادی داریم، همین باید این کتاب آیین نامه رو بخونم اقلا امتحان این رو بدم تا دانشگاه شروع نشده.
این تعطیلات چرا با این سرعت داره تموم میشه؟!!
بعدشم خونه تنها هستم امروز (احتمالا تا بعد از ظهر فقط). آدم که خونه خالی رو ول نمیکنه بره خرید آخه.
حالا شاید فردا با مهتاب رفتم. اقلا فردا دیگه تعطیل نیست و ملت یه عده شون میرن سرکار، شاید یه کم خلوت تر باشه.
باید درس بخونم، هم پیک شادی داریم، همین باید این کتاب آیین نامه رو بخونم اقلا امتحان این رو بدم تا دانشگاه شروع نشده.
این تعطیلات چرا با این سرعت داره تموم میشه؟!!
No comments:
Post a Comment