ده ساله که بودم خواهرجان برام یه کتاب خریده بود (به شدت کتاب باز بودم) به نام "سفر به درون بدن انسان". متاسفانه نمیدونم نویسنده ش کی بود، ولی مترجمش رضا روحانی بود، یادمه. فوق العاده بود این کتاب. به زبان ساده و جذاب کل آناتومی و فیزیولوژی بدن انسان رو توضیح داده بود در غالب یک داستان. عاشقش بودم و کلی با اطلاعاتی که ازش یاد گرفته بودم پز میدادم.
ینی برای امتحان آناتومی امروز، من اگر همون کتاب رو هم میخوندم کارم راه میفتاد تا حد زیادی! انقدر که کلی و پیش پا افتاده سوال داده بود. ولی انقدر که پر جزییات درس داده بود و 700 صفحه کتاب رو من واقعا نمیدونستم کجاش رو بگیرم، کلا گیو آپ کردم و امتحان هم نابود شد رفت پی کارش. همینقدر ساده و احمقانه! خوب من نمیتونم وقتی یک ترم پر از جزییات درس داده (هر جلسه 75-90 اسلاید برامون میفرستاد و سه ساعت تند تند نان استاپ حرف میزد!) کلی بخونمش! تقریبا هیچی ازش نمیفهمیدم سرکلاس، چون اغلب نمیرسیدم قبل از کلاس همه 100 صفحه اون جلسه رو بخونم از کتاب و کم کم ولش کردم کلا متاسفانه. از درس دادنش به نظر میرسید که واقعا جزییات مهم هستن.
حالم گرفته ست. بعد از امتحان رفتم یه ساعت توی پارک پشت خونه پرسه زدم و عکس گرفتم الکی! یاد بچگیهام افتادم که وقتی نمره م بد میشد (18 مثلا) جرات نمیکردم برم خونه (حالا خوبه سختگیر بودن و عاقبتم شد این!). رسیدم خونه دیگه صورتم سِر شده بود تقریبا...
در این تعطیلات باید بشینم واقعا بخونم یادش بگیرم این آناتومی رو.
پ.ن. اون کتاب عزیزم در جریان دعوایی بین من و خان داداش، به همراه تعداد زیاد دیگری از عزیزانم، طی یک اقدام بسیار ناجوانمردانه راهی زباله دانی شد! با یکی مشکل دارید بگیرید بزنیدش، به کتاباش چکار دارید آخه؟! هنوز جیگرم آتیش میگیره یادم میاد...
پ.ن.2. تنها فایده ی این هفته دوست نداشتنی و پر ماجرا این بود که دو کیلو و نیم در عرض 4 روز کم کردم!
پ.ن.2. تنها فایده ی این هفته دوست نداشتنی و پر ماجرا این بود که دو کیلو و نیم در عرض 4 روز کم کردم!
No comments:
Post a Comment