فکر میکردم این حس دیگه هیچ وقت در من به وجود نمیاد. ولی بالاخره بعد از سه سال و نیم تصمیم گرفتم یه کم مقاومتم رو کم کنم و از اون انقباض طولانی رها کنم خودم رو. نتیجه ش نشون داد که تصمیم چندان منطقی ای نبود.
ولی اقلا دیگه نمیتونن متهمم کنن که : خودت گارد گرفتی و نمیخوای یه فرصت دوباره به خودت بدی! همون غار خودم بهتره اصلا.
یه بار گفتم: " خوبی شکستن اینه که دیگه دوباره نمیشکنی". گفت "اشتباه میکنی، آدم بارها و بارها میشکنه". راست گفت.
فکر میکردم تیکه ها رو نسبتا خوب چسبوندم دوباره سرجاش و بعد از این مدت دیگه خوب خشک شده ن.
انتظار داشتم اون سه سال و نیم دردناک اقلا این یک فایده رو داشته باشه، همینقدر هم فایده نداشت.
درد هیچ وقت فایده نداره
پ.ن. شب سال نو باشه و داغون باشی و شراب هم نداشته باشی. گر بمیرم رواست...
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
No comments:
Post a Comment