دوازده هفته گذشت! هفته دیگه امتحانات شروع میشن. انگار همین دیروز بود که رفتیم orientation.
خیلی سریع گذشت واقعا، شاید چون اینجا همه درسها برنامه هفتگی مشخص دارند. حالا من موندم و کوهی از درسهای تلنبار شده. این چند هفته اخیر مخصوصا امقدر امتحان و تکالیف مختلف داشتیم که واقعا فرصت نمیکردن مباحث هر هفته خیلی از کلاسها رو بخونم. به نظرم زیادی شلوغش کرده بودن دیگه. اون هفته study week هم که خیلی بی موقع بود، همون اول ترم استادی ویک میخواست چکار آخه! نه تکالیف رو تعیین کرده بودن نه واقعا میاحث زیادی پیش رفته بودیم که اون موقع بتونیم بخونیمشون و انجامشون بدیم اقلا. حالا نتیجه ش اینه که تا دوشنبه شب کلاس هستیم و سه شنبه هم امتحانات شروع میشه، نسبتا تا حد زیادی هم پشت سرهم هستن! اوضاع واقعا بدتر از چیزیه که فکرش رو میکردم. برنامه ریزی امتحانات هم خوب نیست. همه شون جاهای دور افتاده هستن که یکیشون هم 8 صبحه و تا ایستگاه مترو تقریبا 20 دقیقه پیاده روی هم داره که با وجود باد و برفی که از این هفته شروع میشه به نظر میرسه که اوقات مفرحی رو در پیش رو خواهم داشت! فکر کن که 6 صبح توی تاریکی راه بیفتی به سمت امتحان... من نمیدونم وقتی تا 9 شب امتحان برگزار میشه، چرا نمیشه صبح از ساعت 9 شروع کنن مثلا؟! دوتا از امتحانا هم که کلا پیش برج تورنتو هستن به جای دانشگاه!
همین روزا که باید زود بیدار شم و درس بخونم، صبح بیدار شدنم هم به مشکل خورده و انقدر صبحها خسته و کلافه م که یک ساعت طول میکشه تا خودم رو جمع کنم و از تخت بکشم بیرون. تمام روز خوابم میاد و یه سردرد خفیفی هم هست. آنتی هیستامین هم جرات نمیکنم بخورم، میترسم دیگه واقعا بگیرم بخوابم. مودم خیلی خوب نیست. یه سرماخوردگی زیرپوستی هم که کلا من رو همراهی میکنه...
خلاصه که جاتون خالی خیلی داره خوش میگذره. سعی میکنم دیگه زیاد غر نزنم.
No comments:
Post a Comment