Sunday, December 02, 2012

3297.



وقتی که جهان سومی باشی و سر پیری مهاجرت کرده باشی (تازه اونم به عنوان دانشجو، نه یه مهاجر درست و حسابی) مهمترین نکته تعیین کننده زندگی آینده ت باید وضعیت شغلیت باشه. باید جایی زندگی کنی که کار خوب و پردرآمد داشته باشی (چقدر شدم مثل بابا! اون موقع که جنوب کار میکرد و چندین ماه نمیدیدیمش و حق هم داشت لابد. همیشه میگفت باید جایی باشی که کار بهتر باشه. هنوزم نمیدونم که دورهم بودن خانواده مهمتره، یا فراهم کردن شرایط رفاهشون به هر قیمتی). چندسال پیش هم که باز یه نفر بخاطر(درواقع به بهانهء) "موقعیت کاری بهتر" من رو گذاشت و رفت ، یک بار دیگه اهمیت شغل در تصمیمات زندگی برای من پر رنگ شد و درواقع رفت توی چشمم.
 اتفاقا چند ماه پیش Troy  داشت میگفت که گویا پرستارهای کانادا برای قراردادهای چند ماهه میرن امریکا، با حقوق و مزایای خوب. گفتم که شنیدم و شاید اگه اون موقع بتونم و امتحانش رو قبول بشم اقدام بکنم براش، باید جالب باشه، تنوع هم داره. گفت آره، ولی خوب همش باید چمدونت دستت باشه دیگه. زندگیت جا نمی افته! راست هم گفت، ولی خوب این کاناداییها از بس که اهل خونه و خونواده هستن و در حال تلاش برای stable کردن زندگیشون، درک نمیکنن که ما زندگیمون تا همیشه ممکنه خونه به دوشی باشه. هرچقدر هم که من تورنتو رو دوست داشته باشم (که دارم قطعا)، اونقدر وابستگی خاصی توش نخواهم داشت که نتونم جابجا بشم. در نتیجه موقعیت شغلی تعیین کننده خواهد بود.
 وقتی خودت باشی و خودت ، زندگی سخت تره از یه نظرهایی،  ولی تصمیم گرفتن  راحت تره در عوض. حداقل عواقب تصمیماتت زندگی یکی دیگه رو خراب نمیکنه.

پ.ن. یه بار بهش گفتم "حق داری، تو این دنیا پارتنر همه جا و همیشه پیدا میشه، کار خوب گیر نمیاد". خندید و تعارفات معمول رو ابراز کرد، ولی در واقع موافق بود قطعا خودش هم. کاش همین رو هم نمیگفتم حتی. چه اهمیتی داشت واقعا. چقدر بیخودی انرژی نداشته م رو مصرف کردم برای هیچ و پوچ...

حالا ببین تو رو خدا شب امتحانی نشستم چه آسمون ریسمونی به هم میبافم ها! یکی نیست بگه تو فعلا برو آناتومی ترم یک رو پاس کن، بعد به فکر کار پیدا کردن چهارسال دیگه ت باش! آدم قحطه که بیان تو رو بگیرن با این پاسپورت فوق معتبرت آخه؟!!!



No comments: