افكار پراكنده يك ژوكر
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت، چنان بخوان که تو دانی
Saturday, August 14, 2010
485. خوابت را میبینم، پس هستم
به خوابم که می آیی
هزار خورشید تابان در شبم می درخشد
هراسی نیست از سردی تو و حسرت من
ملالی نیست از خیسی بالش
تو فقط بیا
دستِ کم به خوابم
پ.ن. وقتی که هیچ دوایی اثر ندارد و یک رویا تسکینی میشود بر دل درد شبانه، گیرم برای چند دقیقه حتی
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment