Friday, August 27, 2010

536. میگم امروز روز جهانی مردم آزاریه؟




از ساعت 9 صبح هی یک ساعت به یک ساعت از شرکت زنگ زدن که میای ساعت یازده بری پرواز؟ میای ساعت 4 بری پرواز؟ (گیر آورده من رو، موقع افطار برم پرواز 45 دقیقه ای، خر حمالی مضاعف و حقوق حداقل!)
هرچی هم میگم بابا من standby آخر شب هستم، دیشب هم نخوابیدم باز ول نمیکرد یارو: حالا میشه یه لطفی به من بکنی؟ من به خودم هم لطف نمی کنم چه برسه به... آخرین باری که لطف کردم، یه مشکلی پیش اومد و اخطاریه ش رو من گرفتم!
خلاصه که نذاشتن بخوابم دیگه. بعدشم هم که به زور قرص خواستم کپه م رو بزارم، این دفعه زنگ در رو زدن (حکایت اون اتوبوس جهانگردی که سالی یه بار از اینجا رد میشه)، بعدشم صدای نماز جمعه شون بلند شد...
یکی از بدترین شکنجه هایی که میشه در حق من انجام داد اینه که از خواب بیدارم کنن، مخصوصا با تلفن. چون متاسفانه دیگه خوابم نمیبره و سگ میشم. افراد بسیار بسیار محدودی هستن که از این قاعده مستثنی هستن که خوب اونا هم زنگ نمیزنن معمولا

خلاصه که یه روز جمعه خواستیم بخوابیم خیر سرمون

تمرین "نه" گفتن میکنم، بدون عذاب وجدان

همین دیگه، عصبانی بودم، گفتم غر بزنم اینجا


پ.ن. پست 534 در ملغمه ای از بدخوابی و عصبانیت و کلافگی نوشته شد



No comments: