Wednesday, August 18, 2010

506. هیچ وقت نمی بخشمت





که من رو توی سوییس خلق نکردی
برای تو که کاری نداشت (به گفته خودت)

حالا شونصد سال من جون بکنم که آیا بتونم برم توی یه در و دهاتی جایی اونجا موندگار بشم یا نتونم! اون موقع هم دیگه لابد باید برم خونه سالمندانشون

از کسی که مهمونی میگیره به صرف نخوردن و نیاشامیدن، انتظار دیگه ای هم نمیشه داشت.
یکی تو عادلی، یکی فردوسی پور


پ.ن. حالا یه کاری بکن من فردا نرم پرواز، شاید یه تجدید نظری کردم. قول نمی دم البته


No comments: