دو روز پیش توی روزنامه یه مطلبی خوندم که فکرم رو مشغول کرد. با اینکه مربوط به هند بود و من اصلا علاقه ای به اون قسمت دنیا و یک میلیارد آدم یواش و شل و ول و نشُسته شون ندارم، ولی موضوع جالب توجه بود. یه قانونی جدیدا تصویب کردن درباره قانونی شدن PASSIVE EUTHANASIA(یعنی کمک به مردن یک بیمار از طریق انجام "ندادن" کاری برای زنده نگهداشتنش). به این صورت که خود بیمار یا خانواده یا بستگان یا در صورت عدم وجودشون، دوستان نزدیک یک مریض میتونن برای جلوگیری از آزار بیشتر بیمارشون که ازش قطع امید شده ( و معمولا مدت طولانی رنج کشیده ) درخواست این نوع "اتانازی" رو به دادگاه ارایه بدن. اگر دلایل قابل قبول بود و دادگاه رو قانع کرد که به نفع بیمار هست، حکم میدن که میتونن کمکها و تجهیزات پزشکی رو که تنها وسیله زنده نگه داشتن بیماره، قطع کنن. دقت داشته باشید که هنوز active euthanasia (یعنی کمک به مردن یک بیمار از طریق انجام"دادن" عملی مثلا تزریق دارو یا سم) مجاز نیست. حالا این جریان دوباره در هند مطرح شده به دلیل یک مورد خاص که یک زن خبرنگار فعال حقوق زنان در هند درخواست اجازه اون مورد اول رو داشته برای یک کیس خاص قدیمی که کمپین راه انداخته ولی درخواستش رد شده. موضوع از این قرار است:
در سال 1973 یک پرستار زن25 ساله در بیمارستان کینگ ادوارد بمبئی توسط یکی از نظافتچیهای بیمارستان مورد تجاوز قرار میگیره و در حین این عمل اون شخص یک زنجیر رو دور گردن این پرستار میندازه تا از مقاومتش جلوگیری کنه که این مسئله باعث اختلال در خونرسانی به مغزش میشه و در نتیجه این زن کور، کر، لال و فلج میشه. تا همین الان اون زن بدبخت که الان بیش از 60 سال داره، توی همون بیمارستان بستری هستش. والدینش مُردن و اقوامش رهاش کردن و فقط رییس و پرسنل بیمارستان در تمام این سالها ازش نگهداری کرده و میکنن. اون جوونور عوضی رو هم فقط به جرم "اقدام به قتل" (و نه تجاوز) به 7 سال زندان محکوم کردن و بعدش هم آزاد شده! حالا که اون خبرنگار این مسئله رو مطرح کرده، اولا دوستان نزدیکش که همون پرسنل بیمارستان هستن، نپذیرفتن ظاهرا. دوما چون این بیمار هیچ نوع علایم حرکتی یا ارتباطی نداره نمیتونه موافقت خودش رو نشون بده. بنابراین دادگاه موافقت نکرده.
تصمیم گیری در همچین مواردی کار سختیه و اصلا هم موقعیت سیاه و سفید نیست و نمیشه حکم کلی داد که همیشه اینجوری یا همیشه اون جوری. کاملا بستگی به اون موقعیت و مورد بخصوص داره. از نظر من آدمی که سالهاست زندگی نباتی داره و عملا چیزی از زندگیش نمیفهمه نباید به زور زنده نگه داشته بشه. از طرف دیگه یکی ممکنه بگه (در این مورد خاص مثلا)خوب این آدم زجری هم نمیکشه، نه درد داره نه چیزی حس میکنه، بنابراین اذیت نمیشه (البته نمیدونیم که مغزش تا چه حد فعاله و تشخیص میده و درک میکنه) این هم حرفیست. بستگی زیادی هم به مسایل مذهبیشون داره. هندو هستن یا مسلمون، به زندگی بعد از مرگ در جهان دیگه اعتقاد دارن یا به تناسخ یا به هیچکدوم کلا.
گفتم اینجا بنویسمش، اگه دوست داشتین نظرتون رو کلا درباره اتانازی بگید، اگر هم نه شاید یه کم بهش فکر کنیم حداقل... موردهایی هست که شخص آگاهانه راضی به این کار هست ولی به دلیل ممنوعیت قانونی که همه چیز رو سفید و سیاه درنظر میگیره، ناچاره عذاب بکشه.
یه چیز دیگه هم خواستم بگم،اونم اینکه اگر من به همچین روزی افتادم که امیدی نبود و خودم هم قادر به اظهار نظر نبودم، همینجا دارم الان میگم، شاهد باشید، بگین بزارن بمیرم. معمولا گرفتن همچین تصمیمی برای اطرافیان آدم خیلی سخته و نمیدونم که نوشته های یک وبلاگ چقدر سندیت قانونی خواهد داشت (برای زندان انداختن که خوب سندیه البته!). خلاصه که من زندگی نباتی دوست ندارم، چندان اعتقادی هم به این ندارم که زنده نگهم دارن شاید 30 سال بعدش علم پیشرفت کرد و یه کاری کردن. علم اگه میخواست پیشرفت کنه که یه فکری برای ریزش مو و ایدز و سرماخوردگی میکردن. تازه زنده شدن بعد از سه سال هم در این عصر تکنولوژی در حد داستان اصحاب کهفه، چه برسه به بیست سی سال! من سه روز میرم جایی که اینترنت نیست،کلی آیتم نخونده میمونه رو دستم. نزارید این کار رو با من بکنن.
روده درازی کردم، شرمنده.
5 comments:
حالا حتما باید اون ریزش مو رو میگفتی دیگه؟ :(
گفتم بلکه به جهان علم و دانش بر بخوره، یه تکونی بخورن اقلا... به بعضیها که خیلی میاد البته این ریزش مو
(اسمایلی سوت زدن)
Man ke bishtar az sad dar sad ba in kar movafegham alan ke be ghole ghadimiya 4 sotone badanam saleme che goli be sare donyao atrafiyanam zadam ke hala bekham dar zendegiye nabati bezanam.age mishe manam az haminja elam konam lotfan age be on marhale residam bi zahmat yeki pirizo bekeshe mano khalas kone on donya az khejalateton dar miyam .
D: ایشالله بعد از 120 سال
جالب بود و هم با ژوکر موافقم و هم با شادی
واقعا اون زندگی که ازش هیچی نمیفهمی و واسه همه هم شدی دردسر چه ارزشی داره
تازه بعد از سی سالم اگه خوب بشی بازم فایده تداره دوران طلایی زندگیت از بین رفته و دنیایی که توش بودی کلا عوض شده
Post a Comment