جریانات چهارشنبه سوری های این دو سال اخیر برای من شده یه جور تست استقامت، که ببینم چقدر میتونم جون بکنم. اون از پارسال که پرواز بود و خرید و چمدون بستن و سفر که وقتی رسیدم تهران دیگه حالت تهوع گرفته بودم از 45 ساعت بیخوابی (چقدر خودم رو لعنت کردم که رفتم چهارشنبه سوری و بعدش مجبور شدم بیخوابی بکشم تا کارهام تموم بشه. سرد بود و خیلی هم خوشی نگذشت). اینم از امسال که رسما گفتم نمیام و هزار تا کار دارم (ولی بدجوری هوس آتیش دارم چند وقته، فکر آتیشش وسوسه م میکرد همش) آخرش زنگ زدن با غرولند و گله گذاری و برچسب آنتی سوشال زدن، من رو ازوسط خرید کشیدن وسط بیابون! صبح پرواز با کم خوابی و بعدش بدو بدو خرید از این سر دِه به اون سر شهر، بعدش چهارشنبه سوری تا نصفه شب! امروز هم باز با کم خوابی دنبال بقیه کارها بعدش هم پرواز. دارم میمیرم جدا.گاهی واقعا به پررویی و جون سختی خودم ایمان میارم !
ولی برخلاف پارسال، دیشب باحال بود و خوش گذشت و من کلی استعداد نشون دادم در مسیر یابی که جدا تحت تاثیر قرار گرفتم! اولش گفتم نمیام کارام مونده، گفتن حالا 8-12 شب چه کاری میخوای بکنی. بعد گفتم لباسام مناسب نیست یخ میزنم، گفتن لباس گرم آوردیم و پتو هم (انصافا دمشون گرم)، بعد گفتم من دوربین ندارم نمیام، همه گفتن ما دوربین آوردیم (حالا اگه عکسهاش به ما برسه!)، گفتم موبایلم شارژش کمه، گفتن چه بهتر از این تکنولوژی جدا میشی دو سه ساعت! خلاصه که به طرز خوبی خَرم کردن و خوش گذشت. پلیس هم اومده بود اون دور چراغای ماشینش رو روشن کرده بود برامون نور انداخته بود روی پیست رقصمون! مملکت خودمون میریم چهارشنبه سوری اشک آور میندازن، اینجا برامون نور انداختن...
دلم میخواست امشب ولو بشم و فیلم ببینم و شرابی بزنم و بعدشم یه قرص بخورم و 12 ساعت تووووپ بخوابم (زرشک...) ولی هزارتا کار دارم و فرم دارم و کوفت دارم و وقت ندارم و حال ندارم و نشستم اینجا هی نق میزنم باز...
فردا standby هستم، کاش صدام نکنن برم دنبال ادامه خریدها. تازه دستم راه افتاده!
ولی برخلاف پارسال، دیشب باحال بود و خوش گذشت و من کلی استعداد نشون دادم در مسیر یابی که جدا تحت تاثیر قرار گرفتم! اولش گفتم نمیام کارام مونده، گفتن حالا 8-12 شب چه کاری میخوای بکنی. بعد گفتم لباسام مناسب نیست یخ میزنم، گفتن لباس گرم آوردیم و پتو هم (انصافا دمشون گرم)، بعد گفتم من دوربین ندارم نمیام، همه گفتن ما دوربین آوردیم (حالا اگه عکسهاش به ما برسه!)، گفتم موبایلم شارژش کمه، گفتن چه بهتر از این تکنولوژی جدا میشی دو سه ساعت! خلاصه که به طرز خوبی خَرم کردن و خوش گذشت. پلیس هم اومده بود اون دور چراغای ماشینش رو روشن کرده بود برامون نور انداخته بود روی پیست رقصمون! مملکت خودمون میریم چهارشنبه سوری اشک آور میندازن، اینجا برامون نور انداختن...
دلم میخواست امشب ولو بشم و فیلم ببینم و شرابی بزنم و بعدشم یه قرص بخورم و 12 ساعت تووووپ بخوابم (زرشک...) ولی هزارتا کار دارم و فرم دارم و کوفت دارم و وقت ندارم و حال ندارم و نشستم اینجا هی نق میزنم باز...
فردا standby هستم، کاش صدام نکنن برم دنبال ادامه خریدها. تازه دستم راه افتاده!
No comments:
Post a Comment