هوا واقعا خیلی سرد نشده. تازه شده -7 درجه و عملا ما زمانی رو بیرون نگذروندیم و تازه من هم از همه مجهزتر بودم! ولی الان احساس میکنم که سرما در وجودم رسوخ کرده، سرم سنگینه و لرز دارم. شایدم از کم خوابیه (دیشب دیر خوابیدم و زود بیدار شدم از بس کار داشتم امروز). بی جنبه شدم! یادم رفته انگار که 25 ساعت و 30 ساعت نمیخوابیدم. اجالتا یک لیوان شیر گرم و زرد چوبه با قرص سرماخوردگی خوردم، باشد که مقبول افتد...
رفتم حساب باز کردم و تلفن گرفتم. جالبه که تقریبا اصلا کمبود تلفن رو احساس نکردم این مدت، اینترنت برای من کفایت میکنه کلا انگار! Down Town رو هم دیدم، خوبه، همه چی توی خیابون هست، ولی خیلی شلوغه. همینجایی که خودمون هستیم خیلی بهتره. امیدوارم همینجا بمونیم، دوستش میدارم(من دیگه چه رویی دارم واقعا). دارم فکر میکنم که یه رشته ای انتخاب کنم که درآمدش انقدر باشه که بتونم توی همین محله زندگی کنم (آرزوهای بزرگ!) باید دکتر بشم لابد...
پ.ن. با مانی و مهتاب رفتیم سیم کارت گرفتیم. 4.5 سال پیش هم که تازه رفته بودم دوبی، با مهتاب رفتیم اولین بار سیم کارت گرفتم...
پ.ن.2. کاش مریض نشم. نمیخوام آنتی سوشال بازی دربیارم!
No comments:
Post a Comment