Monday, December 19, 2011

2075.



وسایلم رو آوردن امروز. یک آقای غول پیکر خوش اخلاق که هم راننده فدکس بود و هم بسته ها رو جابجا میکرد خودش. رفتیم باهم همه رو گذاشتیم توی انباری توی پارکینگ. خوشبختانه کاملا اتفاقی نزدیک انباری سر درآوردیم، من همش نگران بودم که چطوری پیداش کنیم. آخه پارکینگش لامصب از پارکینگ mall of emirates هم بزرگتر و پیچ پیچی تره! خلاصه که بهتر از اونی بود که تصور میکردم. فقط یکی از کارتن ها یه کم کناره ش باز شده بود. خوبه که تقریباهمه چی رو بسته بندی کرده م. حالا باید برم یکی یکی چک کنم ببینم چه چیزایی رو میخوام بیارم بالا. بقیه رو هم درست و حسابی توی پلاستیکی چیزی بپیچم، میگن توی انباری ها جک و جونور ممکنه باشه. آخه توی این سرما؟!!!! اونا دیگه چه سگ جون هستن.


پ.ن. یه تلفن از راه دور از طرف دوستی که ندیدیش میتونه کلی موود آدم رو خوب کنه. در این حد الکی خوشَم!
تلفن داشتن گاهی هم خوبه پس.



No comments: